باورهای کهنه میتوانند شما را به اسارت در آورند.
معرفی کتاب:
اسپنسر جانسون، همنویسندهی کتاب مشهور «مدیر یک دقیقهای»و نویسنده کتاب معروف
و کوتاهی به نام «چه کسی پنیر مرا برداشت؟» است. پیام آن کتاب داستانی کوتاه،
رویارویی مثبت با تغییراتی است که در زندگی و حرفهی هر فرد اتفاق میافتد. شخصیتهای
کتاب، دو موش و دو انسان کوتوله هستند که در یک هزارتو به دنبال غذا میگردند و با
یافتن منبعی سرشار از پنیر در یکی از حفرهها،آنجا ماندگار میشوند. ولی یک روز
این منبع پایان میپذیرد و هریک،روش ویژهای برای ادامهی زندگی در پیش میگیرد.
اسپنسر جانسون در اواخر عمر، داستان را در کتابی به نام «بیرون هزارتو»ادامه میدهد.
او در آغاز این کتاب، خواننده را به جلسه درسی در دانشگاه میبرد و استاد با تعریف
کردن ادامه داستان «چه کسی پنیر مرا برداشت؟» از دانشجویان میخواهد نظرات خود را
درباره پیام و شخصیتهای داستان بیان کنند.
در این داستان، هر شخصیت نماد یک نوع انسان است که در رویارویی با مشکلات
زندگی، تصمیمها و رویکردهای خود را دارد. ولی نویسنده بیشتر به یکی از شخصیتها،
یعنی «هِم» میپردازد. در روند داستان، رشد شخصیت او قابل توجه است. آگاهیهای
شخصیت اصلی داستان یعنی «هِم»، برای خوانندگان نیز روشنکننده است.
داستان بسیار جذاب و آموزنده است و پایانی خوش دارد. با مطالعه این کتاب میتوان
آموخت که چگونه ترس از تغییر، دوری از دیگران و تصمیمهای نادرست میتوانند فرد را
در سفر زندگی گمراه نمایند. در مقابل، رها شدن از تفکرات منفی و باورهای نادرست میتوانند
ما را موفق نموده و رضایت از خود، دیگران و زندگی به ارمغان آورد.
0 نظر