نوشته: روزبه حسين آبادي
به عنوان یک طراح گرافیک، اوقات کاریم یا پشت کامپیوتر میگذرد یا در جلسه با مدیران. این مدیران ممکن است مدیر منطقهای یک موسسه بزرگ بینالمللی باشند یا صاحب یک مغازه. فعالیتشان ممکن است بازرسی صنعتی باشد یا فروش لباس. برای من همینقدر کافیست که علاقه یا احساس نیاز به ایجاد نوعی هویت سازمانی داشته باشند.
تا همین جای ماجرا کافیست که شغلم برایم جذاب باشد: ملاقات با مدیرانی در سطوح مختلف، با تفاوتها و شباهتهای بسیار و البته آشنایی با مشاغل متنوع و دانستن دغدغهها و فوتوفن و حتی اصطلاحات رایج در پیشهها و سازمانهای مختلف.
فکر میکنم داشتن اطلاعات عمومی وسیع برای یک طراح گرافیک مزیت بزرگیست و در کنار آن توان جذب اطلاعات جدید و کلیدی هر سازمان. با این اطلاعات هم میتوان اطمینان مدیر سازمان را بهدست آورد تا خیالش از اینکه طراح حرفش را میفهمد راحت باشد و هم گزینههای بیشتری برای ارائه تصویری از آن سازمان داشت.
در طول این سالها چیزهای زیادی از کار با سازمانها و مدیران مختلف آموختهام كه از بسیاری از آنها برای پیشبرد کارم استفاده میکنم، اما فکر میکنم دانستن همین نکات شاید برای خود مدیران هم جالب باشد.
ریشه همه کارهایی که من برای مشتریانم انجام میدهم یک چیز است: هویت سازمانی.
من بهعنوان یک طراح گرافیک قرار است قسمتی از این هویت را ایجاد کنم یا بهبود بخشم یا لااقل آن را بشناسم تا کاری که برای سازمان انجام میدهم خدشهای به هویت پیشین آن وارد نیاورد. اما پیش از آن باید دید، رابطه من با سازمان چگونه برقرار میشود.