By Danny Hillis
نوشته: دنی هیلیس
ترجمه: فاطمه اعتضادی
در سال 1928، الكساندر فلمینگ، دانشمند اسكاتلندی كه مشغول مطالعه باكتری در زیر میكروسكوب خود بود، با مشكلی مواجه شد. یك كپك عجیب روی نمونه آزمایشگاهی ظاهر شده بود و داشت زحمات وی را از بین میبرد. بعد، فلمینگ متوجه موضوع جالبی شد. باكتریها در اطراف این كپك عجیب رشد نمیكردند. به این ترتیب بود كه فلمینگ بهطور كاملاً تصادفی یكی از مهمترین اكتشافات تاریخ پزشكی را به انجام رساند و پنیسیلین را كشف كرد.
من در عمر كاری خود به عنوان یك دانشمند، مخترع و مدیر، بارها دیدهام كه تجربه فلمینگ خودبهخود اتفاق میافتد. یك نوآوری بزرگ نه در بطن مسایل مورد توجه شركت كه در حواشی رخ مینماید. به عنوان مثال، در سال 1970، من عضو تیمی در ام.آی.تی MIT بودم و در آنجا روی موضوع هوش مصنوعی كار میكردم. ساعتهای بیشماری را برای تهیه نرمافزار پردازش و استدلال زبان گفتاری صرف كردیم. هر چه بیشتر تلاش میكردیم، كمتر به نتیجه میرسیدیم. كامپیوتر قدرتمندی در اختیار داشتیم كه از آن برای تهیه نرمافزار مبنای مبادله پیغامها در میان همكاران استفاده میكردیم. ما همچنین به برخی بازیهای كامپیوتری یكدیگر نفوذ (هك) میكردیم. در نتیجه، پست الكترونیكی و بازیهای تصویری ابداع و تبدیل به صنایع چندمیلیارددلاری شدند، هر چند ما از جنبه قابلیت تجاری آنها غافل ماندیم. اما در بارة هوش مصنوعی چطور؟ این امر همچنان به عنوان یك موضوع تحقیقاتی باقی مانده است.