نوشته: دکتر مژده مخبر
بانک امین یکی از موسسات بانكي بزرگ در کشور است. اين بانك شبكهای از شعبههاي گسترده و دستگاههای خودپرداز است تا به مشتريان خود خدمات گوناگون مالی و بانکی ارائه دهد. اما موفقيت كسبوكار بانك حتي در موسسهاي با این ابعاد تا حدود زيادي به روندهاي اقتصاد وابسته است. چند سال ركود اقتصادی برای مدیران بانک راه حلی جز كاهش هزينههاي بالاسري و اخراجهاي گسترده باقی نگذاشته بود. سهامداران حضور يك مديريت اجرايي جديد به منظور رسيدن به نتايج بهتر و سريعتر با استفاده از منابع كمتر را انتظار داشتند. در مقابل، کارمندان از آن ميترسيدند كه اخراج شوند. هر چند اين بانك به كندي به سمت سودآوري حركت ميكرد، فشار براي آنكه كاري انجام گيرد همچنان ادامه داشت. سعید محسنی ریاست شعبه شماره 102 را با 8 نفرکارمند به عهده دارد. این شعبه كه مجهز به دستگاه خودپرداز و يك سالن به تازگي بازسازي شده است، در پاركينگ يك مركز خريد جديد در حومه شهر قرار داشت. اين مركز خريد با مركزيت یکی از شعبات بزرگترين فروشگاه زنجيره خواروبار فروشي در تهران و شامل 30 فروشگاه كوچك خردهفروشي دیگر است. علاوه بر اين يك بيمارستان بزرگ درست در پايين خيابان قرار داشت و تعدادی کارگاه توليدي کوچک در پارك صنعتي مجاور آن بود. بسياري از مشتريان اين شعبه در اين محلها كار ميكردند.
سعید حدود 18 ماه قبل به اين شغل منصوب شده بود. او به عنوان معاون شعبه در يك شعبه ديگر در همين منطقه كار ميكرد. طي يك سال و نيم گذشته سعید كار خود را به عنوان رییس شعبه به خوبي ياد گرفته بود. او كارش را دوست ميداشت و به گونهاي موثر كار ميكرد. او با خود فكر ميكرد كه آيا از كار خود لذت ميبرد يا نه. ساعت 6 بعد از ظهر در حالي كه هوا داشت به تدريج تاريك ميشد سعید پشت ميز خود نشسته بود. "دلم ميخواست ميتوانستم اينجا را قبل از ساعت 5.30 ترك كنم به دلیل کاهش نیروی انسانی فشار کار بيش از حد زياد است و هيچكس توجهي ندارد كه من در اينجا هستم يا نه". سعید ميدانست كه در موقعيت بدي - البته نه نوميد كننده- قرار دارد.
تعدیل نیروی انسانی 6 ماه قبل اتفاق افتاده بود اما تاثير كامل آنها تازه داشت احساس ميشد. شعبه شماره 102 يك شعبه شلوغ بود؛ قبلا 15 پست شغلي براي آن در نظر گرفته شده بود. در حال حاضر فقط 9 نفر بودند: یک پست ریاست، یک پست معاونت و 7 تحويلدار. يكي از تحويلداران ميتوانست به صورت گردشي در ميان تحويلداران كار كند يا ساير فعاليتهاي اداري را انجام دهد. امور حسابداری و تسهیلات نیز توسط سعید و معاونش انجام میگرفت.
مشكلي كه وجود داشت اين بود كه تعداد مشتريها بيش از حد زياد بود. تمامیکارکنان با حداکثر توان کل روز مشغول به کار بودند. سعید به اين تناقض لبخند زد. " بانك، خواهان مشتريان بيشتر است در حالي كه ما نميتوانيم به مشتريان فعلي خدماترساني كنيم. "تقريبا در هر روز و هر ساعتي تعدادی مشتري در صف بودند. اغلب آنها ميخواستند چكي را نقد يا به حساب بگذارند. وقتي به تحويلدار ميرسيدند، عصباني و طلبكار بودند و گاهي اوقات خصمانه برخورد ميكردند. روزی نبود که بحث و جدل بین مشتریان و تحویلداران نباشد. به طوری که سعید زمان زیادی در روز صرف کمک به تحویلداران میکرد تا با سرعت بیشتری بتوانند جوابگوی مشتریان باشند. از طرف دیگر مشتریان خدمات تسهیلاتی بانک نیز از شخص سعید و معاونش به دلیل عدم پیگیری امور مربوط به اعطای وام شکایت داشتند. چند روز پیش یکی از مشتریان مهم شعبه به سعید اعلام کرده بود که به دلیل عدم رضایت از خدمات شعبه قصد بستن حسابهای خود را دارد.
سعید موردی را كه فقط دو روز قبل اتفاق افتاده بود به روشني به ياد داشت. يك مشتري حدود 30 دقيقه انتظار كشيده بود تا چكي را نقد کند. وقتي سرانجام به جلو باجه رسيد شروع به سرزنش تحويلدار به خاطر كند كار كردن و سرزنش بانك به دليل نداشتن آمادگي لازم براي ارائه خدمات به مشتريان كرد. وقتي حرفهايش تمام شد اشك از چشمان تحويلدار جاري شده بود. سعید به ياد ميآورد كه پس از رفتن مشتري با او صحبت كرده بود. تحويلدار گفت "ما با اين شدت كار ميكنيم و به نظر ميرسد كه هيچ كس از ما قدرداني نميكند. من نميتوانم اين طور كار كنم."
هر روز شکایتها بیشتر میشد. مشتريان از بابت کند بودن خدمات شكايت داشتند و تحويلداران از بابت فشاري كه بر آنها وارد ميشد و شعبه مركزي شروع به شكايت از شمار زياد اشتباهات، خطاها و نقايصي كرده بود كه در شعبه 102 اتفاق ميافتاد. علاوه بر این شعبه مرکزی بر ارائه خدمات جدید تاکید بسیار داشت. تعداد زیادی مراجعه کننده در روز برای گرفتن اطلاعات در مورد خدمات جدید بانک هست که به دلیل عدم وجود پاسخگویی مناسب با نارضایتی شعبه را ترک میکنند.
قرار بود سعید فردا، يكي از نشستهاي ماهانه را با كاركنان برگزار كند. اين نشستها را شعبه مركزي تجويز كرده بود. سعید نسبت به اين جلسات چندان خوشبين نبود چون هميشه به بحثهاي طولاني و بينتيجه منجر ميشد و در نهايت كاري صورت نميگرفت. از سعید انتظار ميرفت به مدت 15 تا 20 دقيقه درباره يكی از خدمات جدید بانک صحبت كند و او ميتوانست از همه كساني كه در آنجا نشسته بودند انتظار داشته باشد در صندليهاي خود بيقرار باشند و نسبت به حرفهاي او بيتوجه باشند. احتمالا سوالي در كار نميبود اما گاهي شكوههايي از قبيل "ما به كمك بيشتر نياز داريم" يا "مشتريان با ما رفتار بدي دارند" یا " کاش ما دوبرابر بودیم" شنيده ميشد. سعید در انديشه پيدا كردن راههايي بود كه بتواند روي مسائل واقعي شعبه كار كند. اما آيا واقعا اين نشستها نميتوانست به حل بعضي مسائل شعبه كمك كند؟
سعيد به راهكارهاي متعددي فكر ميكرد. او با خود ميانديشيد كه شايد بهتر آن است كه نشست فردا را به شيوهاي متفاوت برگزار كند و بهجاي سخنرانيهاي تكراري و خستهكننده، همراه با كاركنان خود به بررسي مشكلات بپردازد و راهحلي مناسب براي افزايش بهرهوري و كيفيت پيدا كند تا اينكه به تنهايي درباره آنها فكر كند. سعيد فكر ميكرد كه توضيح برنامههاي پيش رو، ارائه تكنيكهاي بهبود بهرهوري، آموزش كاركنان براي برخورد با شرايط سخت كار و رفتار مناسب با مشتريان، از جمله كارهايي است كه ميتواند به مشكلات موجود در شعبه او كمك كند. بهعلاوه بهبود او معتقد بود زيرساختها و به كارگيري روشهاي تبليغاتي براي افزايش استفاده از دستگاههاي خودپرداز و اینترنت در انجام امور بانكي ميتواند بخشي از كارها را براي مشتريان و تحويلداران سادهتر و سريعتر كند.
سعید چه نوع سياستهايي را ميتواند در پيش بگيرد تا به حل مسائل و مشكلات موجود كمك كند؟