این مقاله روشی برای درک (و تغيير مسير) واکنش غریزی در برابر بحرانها بهدست ميدهد.
سخت مشغول کار هستید. ناگهان یکی از بهترین مشتریان تماس میگیرد و میگوید: «در حال تهیه فهرست جدیدی از تامينکنندگانمان هستیم. متاسفانه شرکت شما در برنامههای ما جایی ندارد» یا «سه همکاري كه همزمان با شما استخدام شدهاند در حال ارتقا هستند، ولی شما نیستید» یا تیم شما در دور سوم اخراجها یکی دیگر از افراد خوبش را از دست میدهد. بازار خوب باشد يا بد، باید اهداف درآمدي را محقق سازيد. این در حالی است که اكنون بايد كار را با دو نفر باقيمانده گروه كه زياد هم اهل همكاري نيستند پيش ببريد.
در این حالت چگونه واکنش نشان میدهید؟ آیا عصبانی و ناامید میشوید و دیوانهوار به اطرافيان پرخاش میکنید؟ آیا احساس افسردگی میکنید و خود را قربانی میپندارید و گرچه به واقعیت تلخ اعتراف نمیکنید، اما تسلیم سرنوشت میشوید؟ یا دچار موجی از هیجان آمیخته با سایهروشنهای ترس ميشويد، چون حسی از فرصت توسعه مهارتها و استعدادها در یک فضای کاملا ناشناحته به شما دست داده است؟ واقعیت این است که شايد همه این واکنشها را در هنگام مواجهه با چنين چالشهایی انجام دادهاید و حتا ممكن است در مواجهه با يك آشفتگي بزرگ، چرخهای از حالات احساسی گوناگون را تجربه كرده باشيد.