By Sharman Esarey/ Arno haslberger
نوشته: شارمن اساری و آرنو هاسلبرگر
ترجمه: غلامحسين خانقایی
چریل ژامیس، مدیركل قدرتمند بازاریابی یك شركت خردهفروش لباس بریتانیایی، بهظاهر همه چیز از جمله دفتری در بخش مدیران عالیرتبه دارد. علاوه بر این، او عاشق كار خود هم هست. ولی وقف همه وقت او به كار حرفهایاش كمكم كار دیگر او را كه خیلی مورد علاقهاش هست، به چالش میكشد. این كار دیگر، چیزی نیست جز وظیفه مادری.
اِما، دختر چریل، بهموازات شغل او رشد كرده است و با وجودی كه اداره هردوی آنها تاكنون هرگز آسان نبوده، ولی بههرحال قابل انجام بوده است. اِما تاكنون خارج از گود بحرانهای كاری چریل نشسته بود، ولی اكنون كه هفت ساله است، كنارگذاردن و عدمتوجه به خواستههایش چندان آسان نیست.
ماركوس اَدیسون، رییس چریل، تلاشهای او برای ایجاد تعادل در نقش حرفهای و مادرانهاش را درك میكند و برای موفقیت او در این راه همدلی میكند. بنابراین، زمانی كه چریل پیشنهاد میكند ساعتهای كاریاش را كم كنند، به او میگوید: «نتیجه این كار تو این خواهد شد كه به همین میزان كار كنی، ولی پول كمتری بگیری. شغل تو بزرگ است و مسئولیت زیادی دارد. انجام آن حتی در چهار روز ممكن نیست، چه رسد بخواهی آن را در سه روز انجام دهی.» سپس بهطور ضمنی (و تقریباً مبهم) به او میگوید بهزودی به پله بالاتری از نردبان شغلی خواهد رفت.
قبل از اینكه چریل بتواند این وعده مبهم را هضم كند، ماركوس فرصت بعدی را به او پیشنهاد میكند: به جای او به یك سفر كاری به ایالاتمتحده برود كه فرصتی بزرگ است. با وجودی كه این پیشنهاد موجب لغو برنامه تعطیلات آخر هفته او با دخترش میشود كه مدتها به تعویق افتاده است، پیشنهاد ماركوس را میپذیرد، اما بهسرعت نیز از انجام آن عذرخواهی میكند. زمانی كه برای اتمام حجت و گرفتن امتیاز به دفتر ماركوس میرود، ماركوس با گفتههای خود آب سردی بر پیكر افكار او میریزد: ارتقای شغلی كه برایش در نظر گرفته بود، فعلاً منتفی است! حالا چریل باید تصمیم مهمی بگیرد: آیا شرایط موجود را تحمل كند یا قید همه چیز را بزند؟
اظهارنظركنندگان در این موردكاوی عبارتند از: مونیكا مكگراث، استادیار مدیریت مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا؛ ربكا ماتیاس، یكی از بنیانگذاران و رییس و مدیر تولید شركت مادرزورك؛ روبرت ماریسیچ، مدیرعامل سنچریفرنیچر و اوِلین سوین، یكی از شركای پاریسی اگونزندز اینترنشنال.