By James R. Detert/ Amy C. Edmondson
نوشته: جیمز دیترت و ایمی ادموندسون
ترجمه: نسیم ناجی
اگر بشنوید کارمندی به دیگری گفته، «اگر به رییس بگویم مشتریان چه میگویند، شغل خود را از دست خواهم داد» چه فكری خواهید كرد؟ ما دقیقاً همین را در طول تحقیق خود در مورد ارتباطات در یک شرکت برجسته تکنولوژی پیشرفته شنیدیم. تحقیقات ما نشان میدهد این نوع خودسانسوری در همه ردهها تا مدیریت ارشد کاملاً متداول است.
ما كار را با تعیین نظاممند عواملی آغاز كردیم كه موجب میشوند کارکنان نظراتشان را با روسای خود در میان گذارند (یا پنهان کنند). در این كار با حدود دویست نفر از تمامی سطوح و حوزههای شرکت مصاحبه كردیم. شركت موردمطالعه، دارای تعداد زیادی سازوكارهای رسمی مانند رویههای رسیدگی به شکایات جهت تشویق افراد به طرح مشکلات جدی بود. اما نیمی از کارکنانی که در بررسی اخیر فرهنگ سازمانی مورد پرسش قرار گرفتند، فاش كردند احساس میكنند «حرفزدن» یا زیرسوالبردن روشهای سنتی انجام کارها، برایشان دردسرساز است. آنچه آنها تمایلی به صحبتکردن در مورد آنها نداشتند، مشكلات نبودند، بلکه ایدههای خلاقانه برای بهبود محصولات، فرایندها یا عملکرد بودند.
علت چیست؟ در یک كلمه، حفظ خود. در حالی كه ترس کارمندان از طرح برخی مسائل نظیر سوءاستفاده رییس قابلدرك است، ما دریافتیم غریزه طبیعی محافظهکاری چنان قدرتمند است که مانع صحبتهایی هم میشود که میتوانند مفید حال سازمان باشند. در مصاحبهها، ریسکهای متصوره در بیان نظرات خود برای کاركنان بسیار شخصی و فوری احساس میشد، در حالی که منافع احتمالی آینده برای شرکت از تشریك آن ایدهها حتمی نبود. بنابراین، افراد اغلب بهطور غریزی با سکوت در فضای امن حرکت میکردند. بهنظر میرسد اغلب به این نتیجه میرسند: «وقتی شک داری، دهان خود را بسته نگهدار.»
برخی اوقات، كاركنان به ما میگفتند از ابراز عقیده واهمه دارند چون مدیران در عمل برخورد مناسبی با پیشنهادهای گذشته نداشتهاند، اما این مورد بهنسبت نادر بود. در اغلب موارد، ادراکهای كلی و اغلب مبهم درباره محیط کار مانع آنها بود. فرهنگ باورهای افسانهای جمعی، تاثیر ترسناكی دارد: برای مثال، طبق گفته یكی از مدیران تحقیقوتوسعه، داستانهایی درباره افرادی که مسئلهای را در انظار بیان كرده و «بهطور ناگهانی از شرکت رفتهاند.»...