By Sven Kunisch/ Gunter Muller-Stewens/ Andrew Campbell
نوشته: سووِن کانیش و گونتر مولر-استیونز و اندرو کمپبل
یک نظرسنجی در 761 شرکت از بزرگترین شرکتهای سهامی در آمریکای شمالی و اروپا نشان داد که تعداد کارکردهای ستادی از 2007 تا 2010 بهتقریب سی درصد افزایش یافته است. رهبران سه شرکت از چهار شرکت بر این باور بودند که اثرگذاری کارکردهایشان بیشتر شده است. همزمان، شکایتهای بیشتری از عملکرد این کارکردها صورت گرفته است. نویسندگان، دادههای این نظرسنجی را با بینش حاصل از مصاحبههای ساختیافته در سازمانهای چندکسبوکاره اروپایی ترکیب کردند تا درک کنند چرا کارکردهای ستادی اغلب عملکرد پایینی دارند و در این رابطه، چه باید کرد. آنها آموختند عملکرد این کارکردها ممکن است همبستگی زیادی با نحوه واکنش آنها به چالشهای مدیریتی متغیری داشته باشد که در مراحل مختلف چرخه عمر با آنها مواجه میشوند.
برای مثال، در جوانی، ممکن است تمام کسبوکارها، یک کارکرد را باارزش ندانند. ماموریتهای آن ممکن است شفاف نباشد؛ استخدامش مشکلساز باشد؛ تلاشهای توسعه و اداره آن بسیار شتابزده باشد. در بلوغ، یک کارکرد ممکن است تمایل به گسترش فعالیتهایش داشته باشد، بیآنکه چگونگی تاثیر آن را بر روابطش با بخشهای کسبوکار در نظر گیرد. در بلوغ، وقتی کارکرد بهخوبی مستقر شد و ماموریتهای آن پایدار شد، ممکن است زمان بسیار زیادی را بر محکزنی و کاوش بهترین عملکردها صرف کند و توجهش را از نیازهای مشتریان درونی منحرف کند. در مرحله چهارم که مستلزم تغییر است، مدیران کارکرد ممکن است در تله کاوش فرصتهایی برای بهکارگیری دوباره مهارتهایشان در عوض کسب مهارتهای جدید افتند.
نویسندگان درباره این موارد و دیگر چالشها بحث میکنند و درمانهایی را پیشنهاد میدهند.