By Andrew Campbell/ Jo Whitehead/ Sydney Finkelstein
نوشته: آندرو کمبل و جو وایتهد و سیدنی فینکل استاین
ترجمه: دکتر حسین سلیمانی
تصمیمگیری در كانون زندگی شخصی و حرفهای ما قرار دارد. اما واقعیت هولناك آن است كه تصمیمات بسیار مهمی كه توسط افراد هوشمند و مسئول با دسترسی به بهترین اطلاعات و با بهترین اهداف اتخاذ میشوند، گاه بهطرز وحشتناكی دچار ایراد هستند. این امر تا حدودی ناشی از نحوه كاركرد مغز ماست. علوم نوین اعصاب به ما میآموزند كه دو فرایند ذاتی مغز (تشخیص الگو و برچسبزنی عاطفی) برای تصمیمگیری اهمیت حیاتی دارند. هر دو این فرایندها در حالت عادی، قابلاعتماد هستند. در حقیقت، اینها نوعی مزیت تكاملی به ما میدهند. ولی در برخی شرایط، هر یك از این دو فرایند ممكن است ما را دچار مشكل سازند و قضاوت ما را مختل كنند. در این مقاله، كمبل و وایتهد، مدیران مركز مدیریت راهبردی اشریج به همراه فینكلاستاین از مدرسه تاك وابسته به كالج دارتماوث، شرایطی را كه خطاهای قضاوت را افزایش میدهند، توصیف میكنند و نشان میدهند سازمانها چگونه میتوانند مانع از ورود این خطاها در فرایند تصمیمگیری خود شوند.
مولفان در تحلیل خود، سه «وضعیت قرمز» را شرح میدهند كه مسئول گمراهی برچسبزنی عاطفی یا تشخیص نادرست الگوها هستند: تعارض منافع؛ وابستگی به افراد، مكانها یا اشیا و وجود خاطرات گمراهكنندهای كه بهنظر میرسد (ولی در واقع چنین نیست) كه با وضعیت فعلی مرتبط یا قابلمقایسه هستند. مولفان با مثال یك شركت شیمیایی بینالمللی، قدمهایی را كه رهبران میتوانند برای مقابله با این خطاها بردارند، شرح میدهند: واردكردن تجربه یا تحلیل تازه؛ واردكردن بحثهای بیشتر و چالشهای بیشتر برای تفكر آنها و تحمیل نظارت قویتر. مولفان توصیه میكنند به جای تكیه بر خردمندی رییس یا فروتنی مدیرعامل یا كنترلها و توازنهای استاندارد سازمانی، همه افرادی كه در تصمیمات مهم دخالت دارند، باید بهصراحت فكر كنند آیا پرچم قرمزی وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد، باید به دنبال سپرهای مناسب بگردند...