David Collis
دیوید کولیس
کاوه امیری
امروزه برای شرکتهایی که چندین دهه بر بازارهای خود تسلط داشتهاند، غیرمعمول نیست که با مدلهای کسبوکاری افراطی شرکتهای نوپا غافلگیر شوند. از سوی دیگر، بسیاری از پروژههای نوپا مبالغ هنگفتی را جمع و دهها میلیون مشتری را جذب میکنند، اما هنگامی که نمیتوانند از تقلید شدن جلوگیری کنند، سقوط میکنند. دلیل این شرایط و مانند آن، اغلب عدم اتخاذ رویکردی جامع برای استراتژی است.
امروزه استراتژی خواستههایی بیش از موقعیتیابی رقابتی کلاسیک دارد. استراتژی مستلزم انتخابهای بهدقت هماهنگشده از میان فرصتهای جدید برای پیگیری، مدل کسبوکاری با بالاترین قابلیت برای ارزشآفرینی، نحوه کسب بیشترین ارزش ممکن و پیادهسازی فرایندهایی است که به شرکت کمک میکنند فعالیتهایش را مناسبسازی کرده و قابلیتهایی ایجاد کند که به آن امکان محققسازی ارزش بلندمدت را بدهد. غفلت از هر یک از این الزامات میتواند استراتژی را از مسیر خارج کند. اما مدیرانعامل اغلب بر تنها یکی از این موارد تمرکز میکنند. کارآفرینان تمایل دارند روی شناسایی یک فرصت طلایی تمرکز کنند و بهاندازه کافی در مورد چگونگی پولسازی فکر نمیکنند. رهبران شرکتهای حاکم بازار هم بهدنبال کسب ارزش و نه راههای جدید برای خلق آن هستند.
با پرداختن به همه این عناصر استراتژی و تلفیق مناسب آنها، شانس موفقیت بهنحو چشمگیری افزایش مییابد.