By Ram Charan
نوشته: رام چاران
ترجمه: دکتر مريم شريفيان ثانی
چه کاری میتوانست مشکلتر از تحمیل چارچوبی متمرکز بر شرکتی باشد که به نظر کاملاً موفق میآمد و قبلاً بهشدت غیرمتمرکز، ضدتشکیلات و خودسر عمل میکرد؟ این چالشی بود که رابرت ناردلی دستپرورده جنرالالکتریک در دسامبر سال 2000 به هنگام انتصاب ناگهانی بهجای بنیانگذاران محبوب هومدپو، برنی مارکوس و آرتور بلانک، در مقام مدیرعامل شرکت با آن روبهرو بود.
این یک شوک واقعی بود: هیچکس انتظار نداشت مارکوس و بلانک که هر دو در دهه ششم زندگی خود بودند، شرکت را ترک کنند. همانطور هم که ناردلی اذعان داشته، ورود غریبهای که احتمال داشت شرکت و فرهنگ آنها را «جنرالالکتریکیزه» کند، آخرین راهحل برای آنها بود.
اما هومدپو با وجود ظاهر خیرهكنندهاش از نظر رشد، در شرایط مالی نااستواری قرار داشت. گسترش سریع، بر جریان نقدینگی گردش موجودی کالا، سود فشار آورده بود و مدیر فروشگاه از موقعیت قوی برخوردار نبود. استقلال بیش از حد فروشگاه بهطور کلی موجب انعطافناپذیری شرکت شده بود، طوری که نمیتوانست از اقتصاد مقیاس بهرهمند شود. آنچه چنین موثر فروش هومدپو را از صفر به پنجاهمیلیارد دلار رسانده بود، به نظر نمیرسید موجب کسب پنجاهمیلیارد دلار بعدی برایش شود.
حکایت چشمانداز، راهبرد و مهارتهای رهبری مورد استفاده ناردلی برای انتقال هومدپو به سطح بالاتر، بازگو شده است. اما چشمانداز، راهبرد و رهبری در عین حال که لازم هستند بهتنهایی کفایت نمیکنند.
بهطور معمول، تغییر فرهنگ نظاممند نیست و زمانی هم که اثر میکند، مبتنی بر نیروی جاذبه فردی است که تغییر را رهبری میکند، این سخن چاران است: «اما مورد هومدپو نشان میدهد شاید بتوان گفت در بهترین نمونهای که من در طول سی سال زندگی حرفهای خود شاهد بودهام، تغییر فرهنگی میتواند نظاممندانه تحقق یابد.»
در این مقاله، چاران جلوهای تمامعیار از ابزارهایی را به تصویر میکشد که به شیوهای هماهنگ و نظاممند بهکار گرفته شده و این امکان را برای هومدپو فراهم آوردند تا کنترلی بر فرهنگ افسارگسیخته خود پیدا کند، طوری که بتواند از مزیتهای تفکیکناپذیر اندازه شرکت بهرهبرداری کند و این کار را استمرار بخشد.
به نفع بسیاری از شرکتهای موفق و مشهور آینده خواهد بود که وقتی زمان مبادله شور و هیجان طبع کارآفرینانه با دوام قدرت ریشهدار فرا میرسد، به منظور کسب مزیتهای مشابه، به این الگو نگاهی دقیق داشته باشند.