By John Hamm
نوشته: جان هام
ترجمه: دكتر حسين سليماني
اگر مایلید بدانید چرا بسیاری از سازمانها دچار هرجومرج میشوند، كافی است به دهان رهبران آنها نگاه كنید. بهكرات دیده میشود رهبران درباره مقصد حركت شركت، مفاهیم پرطمطراق و دورودراز، اما مبهمی بیان میكنند. آنها تصور میكنند تعریف مفاهیمی مانند «بینش»، «مسئولیتپذیری» و «نتایج» نزد همه همان تعریفی را دارد كه آنها در ذهن دارند. نتیجه، رفتار آشفته و ناهماهنگی است كه میتواند برای شركت بسیار گران تمام شود.
ارتباط موثر، حیاتیترین ابزار یك رهبر برای انجام كار اصلی مدیریت است. پنج موضوع در الهامبخشیدن به شركت برای بهعهدهگرفتن مسئولیت ایجاد یك آینده بهتر تاثیر شگرفی در داخل یك شركت دارند: ساختار و سلسلهمراتب سازمانی، نتایج مالی، درك رهبر از كار خویش، مدیریت زمان و فرهنگ شركتی. این موضوعات، وقتی بهدرستی تعریف، منتشر و كنترل شوند، فرصتهایی برای مسئولیتپذیری بیشتر و عملكرد بسیار بالاتر به رهبر میدهند.
برای مثال، مدیرعاملی را میشناسم كه مطالبش درباره ساختار و سلسلهمراتب سازمانی همیشه مختصر و مفید است. یك روز، وقتی دید باید منابع داخلی شركت را برای كاری تجدید سازمان كند، به كاركنان گفت: «میخواهم ساختار منابع را بهگونهای تغییر دهم كه بتوانیم با كارایی بیشتری كار كنیم.» بعد، نمودار سازمانی جدید را به آنها نشان داد و گفت: «ساعت 10:45 است. تا ظهر وقت دارید اگر میخواهید ناراحت شوید. ظهر پیتزا میخوریم. ساعت یك در پستهای جدید به كار خواهیم پرداخت.»
رهبران موثر از خودشان میپرسند: «امروز چه اتفاقی باید بیفتد تا به جایی كه باید برسیم، برسیم؟ چه تصورات مبهمی را میتوانم روشن كنم یا از میان بردارم؟» مدیرعاملی كه با ده زیردست بلافصل ارتباط دقیقی برقرار میكند و آنها هم هر كدام بهنوبه خود با چهل كارمند دیگر ارتباط دقیق برقرار میكنند، میتواند تعهد و انرژی شركت را در جهت اهداف و فرصتهای كاملاً شفاف هماهنگ سازد.