تحقیقات نشان میدهند حتا مدیران مجرب هم بهدفعات دست به تغییرات شغلی ناموفق و نسنجیده میزنند.
به استناد گزارش اداره آمار نیروی کار آمریکا، یک فرد معمولی متعلق به نسل پس از جنگ جهانی دوم، ده بار شغل خود را تغییر ميدهد. کارمند بهعنوان عنصری آزاد (مفهومی که در دهه 1990 سر زبانها افتاد) واقعیتی است که جداي از شرایط اقتصادی، ما را ملزم میسازد کنترل بیشتری بر مشاغل خود داشته باشیم. نردبان سلسلهمراتب سازماني، مانند برج جنگا هنوز نهایی نشده و حتا رسیدن به جايگاه مدیرعاملي هم دیگر پایان خط نیست. به تعبیر یکی از کارکنان مالی که با او مصاحبه کردیم، «چیزی به نام مقصد نهایی وجود ندارد. [شغل شما] فرایندی از توسعه مستمر است.»
اما در حالي كه جابهجاییهای شغلی كموبيش اجتنابناپذیر هستند، این کار بهندرت بهآسانی صورت میگیرد و همیشه از نظر احساسی، همراه با نگرانی است و اغلب به افت چشمگیر عملکرد، هم در درازمدت و هم کوتاهمدت میانجامد.