By Jeremy Andrus
نوشته: جرمی اندروز
ترجمه: هما رباب اسمعیلی
در یکی از روزهای اکتبر 2014، وقتی نویسنده مقاله سر کار رفت، یکی از کامیونهای بزرگ شرکتش را در پارکینگ در آتش یافت، آنچه بدیهی بود این بود که آتشسوزی عمدی بود و نشانی از مشکلی ویرانگر داشت: فرهنگ سمی در شرکت تراگر شکل گرفته بود که شامل عدماعتماد، نگرشهای منفی و امتناع از همکاری بود. در اوایل دوران ریاست، وقتی اطلاعات میخواست، کارمندان اعتنا نمیکردند، یا بهسادگی از همکاری با یکدیگر روی یک پروژه امتناع میورزیدند. یک بار که به بازدید از دفتر مرکزی رفته بود، مدیر مالی گفته بود نمیتواند زمانی را برای ملاقات با مدیرعامل جدید اختصاص دهد. گرچه سهامدار عمده، هیچ نقش عملیاتی نداشت، اما بارها در طول روز، با همه افراد در همه سطوح شرکت گفتوگو میکرد. رفتار او تهاجمی و سوءاستفادهگرایانه بود. کارمندان از او میترسیدند، ولی بهگونهای رفتار میکردند گویی او مسئول امور است.
بعد از آتشسوزی کامیون، اندرو به این نتیجه رسید که باید از ابتدا شروع کند. او سهم سهامدار عمده را خرید، دفتر مرکزی را از اورگان به یوتا منتقل کرد، بادقت کارمندانش را انتخاب و تلاش کرد محیطی وفادار به شناسه (برند) ایجاد کند و انجمنی از هواداران و افراد تاثیرگذار در شبکههای اجتماعی و دنیای واقعی ایجاد کرد.
استراتژی، بازاریابی و خط محصول شرکت بازسازی شد و تنها ظرف پنج سال، فروش از هفتادمیلیون دلار به چهارصدمیلیون دلار رشد کرد.