By Morten Hansen
نوشته: مورتن هانسن
ترجمه: سارا پنجی زاده
بیتردید همکاری درونسازمانی میتواند منافعی را برای هر سازمان بهبار آورد. اما این بدان معنا نیست که هرچه کارمندان بیشتر همکاری کنند، سازمان موفقتر خواهد بود. در واقع ممکن است عکس آن صادق باشد.
نگارنده که استاد دانشگاههای یو.سی برکلی و اینسید است، روشی ساده را برای تعیین اینکه چه زمانی همکاری بر سر پروژهای منطقی است ارائه میکند. وی آن را محاسبه ارزش همکاری مینامد، یعنی آنچه پس از کسر هزینههای همکاری و هزینه فرصت از سود احتمالی پروژه باقی میماند. منظور از هزینه فرصت چیزی است که با تخصیص منابع به پروژه همکاری در عوض پروژهای دیگر از دست میرود، بهویژه پروژهای که به همکاری نیاز ندارد. هزینههای همکاری هم از چالشهای پیشآمده در هنگام همکاری فراتر از مرزهای سازمانی ناشی میشود، یعنی از مناقشه بر سر اهداف و بودجهها، مقاصد رقابتی و موانع لجستیکی. گاهی اوقات این هزینهها بهقدری بالا هستند که پروژه بهزیان همکاری میانجامد.
شرکت نروژی دتنورسکهوریتاس (دی.ان.وی) اگر پیش از شروع پروژه ابتکاری امنیت غذا مشتمل بر درآمیختن تخصص، منابع و پایگاههای مشتریان واحدهای تایید استانداردها و مشاوره مدیریت ریسک، دو واحد کسبوکار خویش، محاسبه هانسن را بهکار میبرد، میتوانست کامیاب شود. بر اساس برآوردهای اولیه، از سال 2004 تا سال 2008 پروژه مشترک، نرخ رشدی چهار برابر نرخ رشد فعالیت جداگانه دو واحد را جامهعمل میپوشاند. متاسفانه، دی.ان.وی بهطور رسمی ارزش بالقوه پروژه امنیت بخش غذا را نسبت به دیگر بخشهای امیدوارکننده نسنجیده بود. اگر واحد مشاوره به تنهایی مدیریت ریسک مربوط به بخش فناوری اطلاعات را پیگیری میکرد، میتوانست به سود بیشتری دست یابد. در همین حال، بیاعتمادی و درگیری میان این دو واحد تلاشهایشان برای فروش مشترک را نیز به سرانجام نرساند و تعارض اهداف و انگیزهها باعث شد هر یک از اعضای تیم در مسیر خاص خود حرکت کنند. دو سال پس از شروع این پروژه، دی.ان.وی آن را رها کرد.
چالش پیشرو نه بر سر ترویج همکاری بیشتر، بلکه در مورد تبلیغ همکاری صحیح است. فرمول هانسن میتواند آغازگر خوبی در این راه باشد.