By Bronwyn Fryer
نوشته: برانوین فرایر
ترجمه: مهندس فضل اله امینی
تا جايي كه به ياد داريم شركت بِستبيبي سازنده وسايل و مبلمان كودك در بين خردهفروشان و مشتريان شهرت و اعتبار داشته و از پشتيباني سهامداران برخوردار بوده است. اما بچه يك خانواده سرشناس در اثر كار نكردن ترمز كالسكه بچه و واژگوني آن مجروح ميشود.رسانهها سروصدا به پا ميكنند و مديرعامل شركت يعني آقاي گِرگ جيمز در وضعيتي ناخوشايند گرفتار ميشود.
صبح روز پس از حادثه، او مديران اجرايي خود را به جلسهاي فوري فرا ميخواند تا به حادثه رسيدگي كنند. گِرگ در حالي كه در ذهن خود در جستجوي سابقه مطلب است تا خود را براي جلسه آماده كند به شركت آرزپ ميانديشد كه مهمترين تامينكننده قطعات و مواد شركت است. به ياد ميآورد كه مدير عمليات شركت، يعني آقاي كيت سيگزموند، به او گفته بود كه شركت آرزپ براي كم كردن هزينهها برخي از مواد را تغيير داده، ولي اطمينان داده با اين كه مواد جديد استحكام و دوام مواد سابق را ندارند اما كيفيت قطعات و اجزاء همان است كه بوده و تغيير نكرده است.
مقارن زمان برگزاري جلسه، چند نفر از كاركنان تهديد به استعفا كردهاند و از اين گوشه و آن گوشه در مطبوعات و در جايگاههاي وب خبر ميرسد كه مشتريان ديگري هم بودهاند كه با اين كالسكهها مساله داشتهاند. در جلسه، كيت، موضوع پرسروصدايي را با شركتكنندگان در جلسه در ميان ميگذارد. او يادداشت يكي از كاركنان شركت را مطرح ميكند كه يك سال پيش تهيه شده و ادعا كرده بود ترمزهاي جديد ارسالي شركت آرزپ به چرخهاي جلو قفل نميشود، در حالي كه ترمزهاي قبلي اين عيب را نداشتهاند. همان كارمند و كارمندان ديگر شكايت كردهاند كه كيت به نكاتي كه به وي گفته ميشده به قدر كافي اعتنا نميكرده است.
در اين موردكاوي تخيلي، چهار كارشناس به گِرگ توصيه ميكنند كه در رويارويي با اين پيشامد چه طور با خانواده مصدوم، رسانهها، مردم و كاركنان شركت رفتار كند.