By Cass Sunstein/ Reid Hastie
نوشته: کاس ساناستاین و راید هاستی
ترجمه: مینا هامون
اگر بیشتر اعضای یک گروه اشتباه کنند، دیگران نیز همان کار را میکنند تا فقط از ناسازگار و احمق بهنظررسیدن دوری کنند.
اغلب، گروهها در رسیدن به خرد جمعی افسانهای ناکام میمانند. در سالهای اخیر، تحقیقات رفتاری به منظور شناسایی دقیق این مسئله که اشتباه گروهها در کجاست، آغاز شده است. اما تا همین جا هم، این کار دانشگاهی تاثیر قابلتوجهی بر تکنیکهای عملی گذاشته است.
دو دلیل اصلی اشتباه گروهها عبارتند از علائمعلائم اطلاعاتی (برخی اعضای گروه علائمعلائم نادرست از سایر اعضا دریافت میکنند) و فشارهای اعتباری (افراد برای پرهیز از تاوانهای جدی، سکوت اختیار کرده یا دیدگاههای خود را تغییر میدهند). این دو عامل به چهار مشکل جداگانه اما همبسته میانجامد: 1) گروهها نهتنها در تصحیح خطای اعضای خود شکست میخورند، بلکه آنها را تقویت نیز میکنند. 2) با پیروی از گفتهها و کردار کسانی که در ابتدای امر سخن گفته و موضعگیری کردهاند، قربانی آثار آبشاری میشوند. 3) با اتخاذ مواضع افراطیتر نسبت به مواضع اولیه خود، قطبی میشوند. 4) با چشمپوشی بر اطلاعاتی که در اختیار یک یا دو نفر است، بر «آنچه همگان میدانند» تمرکز میکنند.
نویسندگان برای بهبود این وضع چند پیشنهاد ساده ارائه میکنند: رهبر گروه را وادار به سکوت کنید، تفکر نقادانه را رونق دهید، به موفقیت گروه پاداش دهید، به هر کس نقشی را تخصیص دهید، کسی را در نقش «مخالفخوان» بگمارید، تیمهای مخالف یکدیگر تشکیل دهید و از روش دلفی استفاده کنید.