By Mohanbir Sawhney
نوشته: موهانبیر ساهنی
ترجمه: محمدرضا وزیرزاده
شركتها براي تسريع در پاسخگويي به مراجعين، معمولاً حصارها و موانع سازماني ميان بخشهاي مختلف را از ميان بر ميدارند: گروههاي موظف و گروههاي چندكسبوكاري و چندوظيفهاي برپا كرده و فرهنگ يك «شركت واحد» را تبليغ ميكنند. اما چنين اقداماتي ممكن است به علت پراكندهسازي كسبوكارها و واحدهاي عملياتي و منحرف كردن استراتژيها و عملكردهاي آنان، عواقب وخيمي داشته باشد.
تفكيك كنترل محصول از كنترل مشتري در يك شركت هماهنگ شده، واقعيت مهمي را در باره كسبوكار آن شركت منعكس ميسازد: در حالي كه شركتها معطوف به فرايند توليد يك محصول عالي هستند، مشتريان به جنبههاي كاربردي آن محصول و منافعي كه از آن عايدشان ميشود، ميانديشند. محصولات براي شركتها هدف به شمار ميروند، اما براي مشتريان وسيله. جدايي ميان شيوه تفكر مشتريان و رويكرد سازماندهي شركتها به عدم كارايي و از دست دادن فرصتها ميانجامد و اين دقيقاً همان مشكلي است كه هماهنگسازي رفع خواهدكرد. شركتهاي هماهنگ شده ميتوانند با مشتريان صميميتر شده، نوآوري را تداوم بخشند و كارايي عملياتي را بهبود دهند. اهدافي كه از دير باز رسيدن به آنها به طور همزمان دشوار بوده است.