نوشته: دکتر غلامرضا کیانی
هر روز وقایع کوچک و بزرگ بسیاری در جهانی که بهسر میبریم اتفاق میافتد که دیر یا زود بر زندگی ما و سازمانهایی که در آن هستیم اثر میگذارد. این وقایع در قالب اکتشافات، اختراعات و پیشرفتهای بشر در حوزه علوم و تکنولوژی، ضمن دگرگونسازی زندگی، ما را به ابزارهایی کارآمدتر برای پیشرفتهایی بیشتر مجهز میسازد. این چرخه توسعه ضمن پاسخگویی به سوالهای متعدد و ارائه راهحلهای بهتر برای مسائل موجود زندگی، از طرف ديگر بشر را مواجه با سوالهای بیشتری نيز میسازد حال آنكه او که پاسخی برای آنها ندارد.
انسان امروز به مدد شکستن سدهای محدودکننده در حوزههایی مانند محاسبات، فاصله، زمان و توان و به بیانی دیگر با تسلط بیشتر در ماده، انرژی و اطلاعات، درجه آزادی خود را افزایش داده و در نتیجه به امکان انتخاب وسیعتری در حوزههای مختلف زندگی دست یافته است. انتخابهای جدید بشر در این حوزهها، در عمل وی را با شرایط جدیدی مواجه میسازد که قواعد دیگری بر آن حاکم است. یادگیری این قواعد و خلق استراتژیهای منطبق با آن و همچنین آمادگی برای پذیرش تغییری که اجازه عمل به استراتژیهای جدید دهد، از چالشهای اساسی عصر حاضر بهشمار میروند. استراتژی و به تعبیری برنامهریزی استراتژیک یکی از ابزارها و روشهای مقابله بشر با پیچیدگیهای دنیای امروز است که از بعد متدشناسی خود متاثر از این دگرگونی شده است. اکنون سوال اساسی در مورد استراتژی این است که آیا استراتژیهای موجود و روشهای ایجاد آن با شرایطی که در آن بهسر میبریم تناسب دارند؟ پاسخ متاسفانه منفی است، بهخصوص در ایران.
نتیجه مطالعات نشان میدهد قریب بهاتفاق برنامههای استراتژیک در سازمانهای کشور فاقد قدرت لازم برای ایجاد تحول هستند و در واقع برنامه استراتژیک نیستند. سوال اساسی این است که چگونه میتوان به یک برنامه استراتژیک اثربخش دست یافت. بهعبارتی دیگر چه باید کرد تا برنامهریزی استراتژیک یک سازمان بتواند اثربخش و منشا تحول و موفقیت شود. نگارنده براساس تجارب خود بهعنوان مدیر و مشاور مدیریت در سازمانهای مختلف کشور و مشارکت در تعداد زیادی از پروژههای برنامهریزی استراتژیک، معتقد به ناتوانی رویکرد تحلیلی موجود جهت خلق استراتژیهای اثربخش است. اگر چه بسیاری از مدیران نیز در اثر مطالعه به بیکفایتی این رویکرد پی بردهاند ولی بهدلیل قدمت این شیوه در برنامهریزی در کشور و رسوخ عمیق آن در ذهن و نگرش بسیاری از آنان، در عمل قریب بهاتفاق برنامهریزیهای استراتژیک در کشور گرفتار این رویکرد شدهاند. نگارنده برای پرهیز مدیران از گرفتار شدن در بند رویکرد کهنه برنامهریزی در کشور و استفاده از دستاوردهای نوین در خلق استراتژی اثربخش، هشت اصل مهم و اساسی را پیشنهاد میکند. اگر چه ممکن است برای بسیاری از مدیران این اصول توصیههای ناشنیدهای نباشد ولی در فرایند برنامهریزی سازمانهای کشور بهشدت مورد غفلت و بیتوجهی قرار گرفتهاند. از اینرو، نام «راز» بر آنها بیمناسبت نیست.