ارتباط بین اجزای يک سیستم اساس کار آن را شکل ميدهد و بنابراین به هنگام طراحی و ایجاد یک نظام اجتماعی (سازمان) باید به این موضوع بنيادي توجه ویژه شود. در سیستمهای اجتماعی نظیر کشورها، سازمانها یا شرکتها، نهادهای برنامهریزی که نقش اصلی آنها کمک به آفرینش و بازآفرینی پیاپی سیستم (نظام) است، متولی چگونگی ارتباط بین اجزاي نظام هستند. اگر این ارتباط بهدرستی مدیریت نشود، نظام از ایفای نقش یا ماموریتهای خود واميماند. با قبول ایفای چنین نقشی توسط واحدهای برنامهریزی در نظامهای اجتماعی، نميتوان سیستمهای بزرگ اجتماعی را فاقد یک نهاد برنامهریزی فرض کرد. در نظامهای کوچک، این ماموریت میتواند در نقش فرد یا افرادی نهادینه شود براي مثال، در خانواده یا سازمانها و شرکتهای کوچک افراد میتوانند مسئولیت تنظیم ارتباط بین افراد و اجزاي سیستم را نیز بهعهده گیرند. در نظامهای بزرگ اجتماعی مانند کشور یا سازمانهای بزرگ، به سبب تعدد اجزا و در نتیجه پیچیدگی تعامل بین آنها و با عوامل محیطی، بدون وجود واحدهای برنامهریزی امکان تنظیم روابط اجزای سیستم با یکدیگر و با محیط خود میسر نیست. در نظامهای اجتماعی سیستمي که از سازوکار تنظیم روابط برخوردار نباشد، نهتنها قادر به تعقیب ماموریت خود نخواهد بود، بلکه دچار گسیختگی و هرجومرج خواهد شد. نتیجه حذف «سازمان مديريت و برنامهريزي» از ساختار نظام اجرايی کشور، مثالی روشن بر این ادعاست.
این مقاله بهصورتی فشرده ضمن تاکید بر ضرورت وجود نظام برنامهریزی راهبردی در سازمانها، ویژگیهایی را بهعنوان ارکان اساسی نظام برنامهریزی مطلوب پیشنهاد میکند. به دو دلیل عمده، تمرکز مقاله بر سازمانهای بزرگ بهویژه «کشورها» است. دلیل نخست اينكه در بازگشایی «سازمان مديريت و برنامهريزي» نیاز به نگرشی نوینی به برنامهریزی و طرحی نو متناسب با شرایط معاصر است. دلیل دوم اينكه همانطور که بیان شد نکات یادشده برای باقی سازمانها نیز کاربرد دارد، گرچه در سازمانهای کوچکتر ساختارها نیز کوچکتر میشوند، ولی تغییری در ویژگیهای ارکان نظام برنامهریزی ایجاد نمیشود.
[1]. غلامرضاكياني،دارای دکترای مدیریت استراتژیک از دانشگاه برونل انگلستان است. وی بیش از دو دهه تجربه تدریس، مدیریت و مشاوره در دانشگاهها و سازمانهای مختلف دارد و در حال حاضر مدیرعامل سازمان مدیریت فرا است. کتابها و مقالات متعددی در زمینه استراتژی به قلم ایشان به چاپ رسیده است.