By James Citrin/ Daton Ogden[1]
نوشته: جيمز سيترين و ديتون اوگدن
ترجمه: علي قدس
از دیرباز، هیاتمدیرهها در انتخاب مديرعامل تکیه بیش از حدی بر قواعد سرانگشتی و خرد رايج داشتهاند. از این رو بر آن شدیم تا نگاهی به آمار اندازیم و نکات جالبتوجهی یافتیم.
هشت سال از تصویب قانون سربنزاوکسلی میگذرد و با وجود تمام دردسرها و نگرانیهایی که برای اعضاي هياتمديره شركتها بهوجود آورده، آشكارا تغییر مثبتي را نیز بههمراه داشته است: اختیار تعیین جایگزین را از دست مديرعامل وقت (که از نفوذ زیادی بر این فرایند برخوردار بود) درآورده است.
امروزه، هیاتمدیرههاي سازمانها درباره جایگزینی رهبر بهصورت فعالتر (و خیلی بهتر) از گذشته عمل میکنند، اما آنها هنوز در انتخاب نامزدهای مناسب با چالشهای بزرگي مواجه هستند. یکی از دلایل این است که تصمیمات جایگزینی نه بر اساس دادهها، بلکه با تکیه بیش از اندازه بر قواعد سرانگشتی، مثالها و حتا روندهای زودگذر اتخاذ ميشوند. بهطور مثال، از اواسط تا اواخر دهه 1990 و پس از تحول درخشان آی.بی.ام به دست لوییس گشنر، هیاتمدیرهها به نامزدهاي نامی خارج شرکت بهعنوان گزینه مدیرعاملي گرايش يافتند. این باور در دهه گذشته تغییر کرده و گروهی از متفکرین قاطعانه استدلال میکنند گزینههای درون سازمان انتخاب بهتري هستند.
[1]. جیمز سیترین، راهبر مشترک هیاتمدیره آمریکایشمالی و برنامه جایگزینی مديرعامل شركت اسپنسر استوارت است. دیتون اوگدن، مديرعامل و رییس هیاتمدیره سابق اسپنسر استوارت و راهبر فعلی خدمات جایگزینی اين شركت است.