پژوهش: بن ورمیرکه و همکارانش در دانشگاه لِیزن[2] دو فعالیت شناختی-یادگیری را برای موشهای آزمایشگاهی و دانشجویان در نظر گرفتند. در هر دو فعالیت، آنها آموزش دیدند الگوهای «خوب» و «بد» را تشخیص دهند و سپس توانایی آنها برای بهکارگیری این دانش مهارتی[3]، در انواع جدید الگوها آزمایش شد. در فعالیت اول، الگوها تنها از یک بُعد باهم تفاوت داشتند (مسیر یا فضا) و موشها و انسانها هر دو بهخوبی از انجام آن برآمدند. در فعالیت دوم، الگوها از هر دو بُعد متفاوت بودند و موشها از انسانها بهتر عمل کردند.
چالش: آیا این جوندگان از آنچه فکر میکنیم، باهوشتر هستند؟ آیا در برخی موارد، آنها از جنبه شناختی بالاتر از انسانها قرار میگیرند؟
ورمیرکه: عبارت «در برخی موارد» بسیار راهگشاست. موشها در فعالیت دوم، به نتیجه بهتری بهنسبت انسانها رسیدند. آنها برای اینکه میان الگوی خوب و بد تفاوت گذارند، به تمرین بیشتری با نخستین الگوها نیاز دارند. اما وقتی مجموعه بعدی به آنها ارائه میشود، در بهکارگیری آنچه آموختهاند، سریعتر عمل میکنند. آنها برای نشاندادن انتخابهایشان به ما باید شنا میکردند؛ در حالی که دانشجویان موردمطالعه از رایانه استفاده میکردند. اما ما تلاش کردیم شرایط را (تا آنجا که ممکن است) برابر نگه داریم.