By Eric McNulty
نوشته: اریک مک نالتی
ترجمه: مهندس فضل اله امینی
چریل هِیلستروم، مدیرعامل لِیكلند واندرز، تولیدكننده اسباببازیهای چوبی اعلا، نخستین كس از خارج دایره خانوادگی خانواده سوونسن است كه به مدیریت ارشد آن شركت گمارده شده است. گمان نكنید او در این شركت قدیمی 94 سال بیگانه است. چریل پیش از این مدیر عملیات یكی از بزرگترین مشتریان لِیكلند بوده و با كمك آن توانسته انواع فراوردههای پرفروش را تولید كند. مدیرعامل پیشین، یعنی ولی سوونسن چهارم از آنرو چریل را برگزیده كه میدانست چریل با شگردهای سودآوری آشنا است و یقین داشت كه توش و توان و شور فراوان چریل عالی است و شركت را به ردههای بالاتر ارتقا خواهد داد.
اینك نیز در حالی كه چریل به پایان ششمین ماه خدمت خود نزدیك میشود در حیرت است كه چرا آرمانهای فراگیر او برای شركت طنین لازم را ندارد. او كوشیده است در همه كارها سرمشق باشد: با برنامهای فشرده به مشتریان سر میزند، برای ختم پروژهها موعدهای دقیق و سختیگرانه معین میكند و طرحی برای اصلاح كارانهها درافكنده است. برنامهای دارد كه در پایان آن باید هدفهای هیاتمدیره برآورده شود. طبق آن برنامه، شركت باید علاوه بر بازار معمولی خود (مصرفكنندگان اعیان طبقه مرفه) به بازار طبقه متوسط نیز رو كند و سهمی از آن را بهدست آورد. شروع این كار با عقد قرارداد با یكی از مشتریان جدید آغاز میشود كه از امتیاز انحصار فروش یك نوع اسباببازی برخوردار میشود.
مشكل چریل آن است كه در حالی كه مدیران ارشد ظاهراً با برنامه او موافقت دارند، اما عملاً دودل هستند و پا پیش نمیگذارند. عدهای میترسند مبادا استفاده از خدمات برونمرزی به نام و آوازه فراوردههای آنها آسیب رساند، ضمن اینكه سروصدای اتحادیه كارگران هم بلند میشود. عدهای هم نمیگذارند از خدمات شركتهای دیگر برای طرحی اسباببازی استفاده شود. آیا سرعت تغییرات چریل زیاده از حد است؟ آیا درست است كه برای تحقق آرمانهایش از غریبهها استفاده كند و فرهنگ شركت را منقلب سازد؟ در این موردكاوی تخیلی چهار كارشناس، كاتلین كالسیدایز از خردهفروشیهای زنجیرهای اَپلز؛ دبرا بِنتن، مشاور در امور اجرایی؛ دان كوهن، یكی از نویسندگان كتاب «كانون دگرگونی» و نینا آورسانو كه یك مشاور است، نظر خود را با شما در میان میگذارند.