By John Butman
نوشته: جان باتمن
ترجمه: مهندس فضل اله اميني
پایان فصل است و كاركنان فروش شركت اكسِسو با چنگودندان میكوشند به نصاب جاهطلبانه 9 درصد افزایش در میزان فروش برسند. این نصاب را مدیرعامل شركت، فولی وینتن، مشخص كرده است. دو نكته مشخص است: یكی اینكه تیم فروش در گذشته همیشه به نصابهای اعلام شده رسیده است و دیگر اینكه رقم 9 درصد بر مبنای آمار و پیشبینیها تعیین شده است. اما واقعیت این است كه مبنای پیشبینیها اطلاعات خام بوده است. مارتین وو، رییس امور فروش، به مدیرعامل گفته كه در بهترین شرایط، میزان فروش فقط 3 درصد افزایش خواهد یافت.
وینتن قانع نشده است. او پیشاپیش این رقم را به جامعه تحلیلگران ارزش سهام اعلام كرده و گمان میكند كه اگر فشار را بیشتر كند، مارتین راهی برای رسیدن به نصاب پیدا خواهد كرد. چنانكه در گذشته همیشه همینطور بوده است.
بنابراین، مارتین و همكارانش كاری را میكنند كه در گذشته كردهاند: تخفیف در قیمت محصول و انتقال محصول از چرخه تولید به مجاری توزیع. این رویداد برای آلیس دایاس خبر خوشی است. او مدیر فروشگاه فلیمنگز وَلیومارت است. وی بیدرنگ سه هزار بسته از محصول اكسِسو را با 6 درصد تخفیف میخرد و انبار میكند، با این امید كه بیشتر آن را به دلالها و دیگر فروشگاههای وَلیومارت بفروشد كه بخت چنین معاملهای را نداشتهاند. اما این رویداد سبب حیرت آندریا والدینی میشود. او كه تحلیلگر است و به همراه آلیس و به دنبال وینتن، خط تولید شركت را در ظرفیت كامل دیده است، نمیداند علت اینكه در ویترین شركت حتی یك بسته از این كالا وجود ندارد، چیست؟ بنابراین، او و همكارانش در بارة موجودی شركت اكسِسو دچار تردید میشوند. یكی از مدیران وَلیومارت با اشاره به قفسههای خالی ویترین اكسِسو میگوید: «این وضع نمیتواند چندان دوام داشته باشد.» وینتن آن شب به هنگام خواب آرزو میكند، روزی، وقتی كه اوضاع اندكی بهتر شود، از این عادت رها شوند. اما آیا چنین چیزی ممكن است؟
در این موردكاوی تخیلی چهار كارشناس نظر خود را با شما در میان میگذارند.