By Bronwyn Fryer
نوشته: برانوین فرایر
ترجمه: دکتر حسین سلیمانی
مارك لندستاد كه در بخش بانكداری سرمایهگذاری كلیفبانك، بهنسبت تازهوارد است، همتیمی كهنهكاری دارد كه بهنظر میرسید متحد قابلاعتمادی باشد. ولی وقتی قرار شد با هم مطلبی را ارائه كنند و مارك از او جای اطلاعات مهمی را برای سخنرانی خود پرسید، آن خانم خودش را به نادانی زد. بعد در طول جلسه، آن اطلاعات را ارائه كرد و حاضران را از تحلیل خود به شگفتی فرو برد. مارك كه از این نارو بسیار ناراحت شده بود، با بیمیلی نزد رییس رفت، ولی او در مورد روابط بینفردی كمك چندانی نكرد. مارك با همكار خیانتكار خود چه باید كند؟
مگی كرادوك، رییس شركت روابط محل كار، مارك را بر اساس چهار شیوه قدرت كه در پژوهشهای بنگاه او شناسایی شدهاند، در گروه افراد خوشخدمت مضطرب جای میدهد. وی نتیجه میگیرد مارك خودش علیه خودش خرابكاری میكند و توصیه میكند برای حل مشكل خود، ابتدا روش كار خود را مورد بررسی قرار دهد.
آر. دیكسون تایر، مدیرعامل قبلی آیتركس كه خود هم زمانی قربانی زیرآبزنی بوده، مشكل مارك را درك میكند. اما از روش مارك كه با عجله و مستقیم به رییس مراجعه كرده، انتقاد میكند. تایر چهار «قاعده دخالت رییس» را بیان میكند كه مارك باید از آنها پیروی كند و در كنار آن اثبات كند همكار فریبكارش نمیتواند مانع از نتیجه گرفتن او در كلیفبانك شود.
دبورا كولب، از مدرسه مدیریت سایمونز، اظهار میدارد، مارك هنوز فرهنگ بخش خود را بهخوبی نشناخته تا بفهمد آیا رفتار نیكول یك قاعده است یا استثنا. وی معتقد است مارك فقط با غلبه بر سادهلوحی سیاسی و بینفردی خود میتواند یاد بگیرد در محیط جدید چگونه روابط برقرار كند.