By Steve Kerr
نوشته: استيو كر
ترجمه: محمدرضا وزيرزاده
هیرام فیلیپس بسیار شاد و سرحال بود. وی در مقام مدیرمالی و اداری شركت رینبَرل كه سازنده محصولات مصرفی متنوعی است، به تنهایی عملكرد شركت را دگرگون ساخته بود. او فقط یك سال در رینبَرل خدمت كرده بود، ولی مطابق معیارهای وی، ارقام و آمار عملكرد شركت بسیار برجستهتر و بهبودیافتهتر مینمود.
اكنون روزی فرا رسیده بود كه باید نتایج مثبت عملكرد مدیریتی خود را با همكاران در میان مینهاد. شورای مدیران تشكیل جلسه داده و حتی مدیرعامل شركت، كیت راندال، كار هیرام را تحسین كرده بود: «هیرام قصد دارد خبرهای بسیار خوبی در رابطه با كاهش هزینهها و كارایی عملیات ارائه دهد كه همه نتیجة دگرگونیهایی است كه وی طی سال گذشته در شركت پدید آورده است.»
همه چیزكاملاً مثبت به نظر میرسید تا اینكه برخی اطلاعات سوالبرانگیز از سوی همكاران و حضار در جلسه مطرح شد. مثلاً روشن شد كه بخش تحقیق و توسعه به یك محصول استثنایی دست یافته، ولی نتوانسته به دلیل عدم انعطافپذیری فرایند بودجهبندی، با سرعتی كه لازم بوده آن را وارد بازار كند. نتایج یك تحقیق دیگر روی كاركنان نشان میداد كه ارزشهای اخلاقی در میان آنها سقوط كرده است. ضمناً مشتریان در مورد خدماترسانی رینبَرل شاكی بودند. پیام كلی این بود كه معیارهای جدید و انگیزههای تازه در واقع روی كلیه عملكردها موثر بوده، ولی آنها را در جهت منفی سوق داده است.
آیا رینبَرل باید در شیوه مدیریت عملكرد خود تجدید نظر كند؟ متخصصان زیر در این مورد اظهارنظر كردهاند: استیفن كافمن، استاد مدرسه بازرگانی هاروارد؛ استیون گراس، مشاور جبران خدمات؛ دریاسالار بازنشسته، دیگو هرناندز، مشاور مدیریت و بَری لِسكین، مشاور و مسئول سابق آموزش شركت شِورون تگزاكو.