By Julia Kirby
نوشته: جولیا کربی
ترجمه: مهندس فضل اله امینی
اریك پالمر وارد طبقه آخر شركت كامدن روباتیكس، تولیدكننده ابزار خودكارسازی صنایع شد. پالمر هیجان زده بود و میخواست به مدیرعامل مژده دهد كه دو مشتری دیگر پیدا كرده است: یكی خواهان آگهیهای چاپی است و دیگری تولیدكننده معروف نرمافزار. مدیرعامل در پاسخ گفت: «كسبوكارت رونق گرفته، نه؟ مثل اینكه فكر بدی نبود، هان؟»
شش ماه پیش كه پالمر به عنوان رییس بخش ارتباطات بازاریابی كامدن، وارد دفتر مدیرعامل شد، این قدر به آینده خوشبین نبود. بخش او تازگیها بزرگتر شده و تعدادی طراح گرانقیمت استخدام كرده بود، اما به سبب ركود و پسرفت اقتصادی، شمار فعالیتهای بازاریابی كامدن كمتر شده بود و پالمر نگران بود، مبادا گروه ارتباطات بازاریابی هدف برنامه ریزش نیرو قرار گیرد.
اما چنین نشد و اوریلی (مدیرعامل) پیشنهاد كرد آن بخش به صورت یك واحد مستقل درآید. قرار شد بخش ارتباطات بازاریابی علاوه بر تامین خدمات مورد نیاز دیگر بخشهای شركت، آن خدمات را بر مبنای «قیمت آزاد» محاسبه كند (یعنی انگار بخشهای داخلی خدمات خود را از واحدهای مشابه بیرونی تامین میكنند). بهعلاوه، این بخش كه حالا آن را «كانون آفرینش» مینامیدند، میتوانست برای تامین هزینههای خود، با استفاده از وقت آزادش، از شركتهای دیگر نیز سفارش بپذیرد.
در شروع كار، واكنشهای داخلی بسیار امیدواركننده بود. پالمر در نقش كارآفرین شركت، در حال شكوفایی و موفقیت بود و گهگاه، اوریلی را در جریان كارها و معاملات خود قرار میداد. اما پس از چند ماه گله و شكایت شروع شد. سایر قسمتهای شركت حس میكردند كه كانون آفرینش با آنها گران حساب میكند، به سبب درگیری و كار زیاد، پالمر و كارمندانش به واحدهای داخلی شركت به قدر كافی توجه نمیكردند و وقتی پای طرفهای غریبه به میان میآمد، با كارفرمایان اصلی كامدن خوب رفتار نمیكردند.
با بالا گرفتن دامنه نارضاییها، اوریلی بر سر دوراهی قرار گرفته است و نمیداند آیا این تغییر درست بوده یا نه؟ در این موردكاوی تخیلی چهار كارشناس پیشنهادهای خود را با وی در میان میگذارند.