By Hollis Heimbouch
نوشته: هولیس هیمباچ
ترجمه: مهندس فضل اله امینی
همه ميگفتند ستاره اقبال شركت ويگور بلند است و منشاء اين اظهار نظر، موفقيت «نشاط جاودان» بود كه نام يك رشته فراوردههاي بهداشتي آرايشي است. امشب قرار است اين گروه سهنفره يعني كساني كه فراورده جديد را توليد كردهاند، طي مراسمي عاليترين جايزه سازمان مادر را به خاطر عملكرد عالي خود دريافت كنند. اما پيتر ماركلز، مديرعامل شركت ميداند كه به رغم اين هلهلهها و تشويقها، شركت و آن گروه موفق در ماههاي اخير به دستانداز افتادهاند.
وقتي چهار سال پيش او زمام امور را به دست گرفت، شركت وضع مناسبي نداشت. تكليف شاق او دميدن روح تازه به كالبد بيجان شركت بود. او ميدانست كه براي جهش و تحول بايد همزمان، نظم، سياست و خلاقيت دست به دست هم دهند. بنابراين، گروهي را گرد هم آورد تا از پس اين نيازهاي سهگانه برآيند. پيتر به سندي فريدا تكيه كرد. سندي سالها بود كه مدير بازاريابي آن شركت بود و در نقش جديد بايد پيتر را در رويارويي با گرفتاريهاي مربوط به ستاد مركزي تشكيلات ياري دهد. علاوه بر سندي، پيتر، يك جوان 30 ساله به نام جاش بارتولا را كشف كرده بود كه ستون اصلي شركت در كارهاي پژوهشي محسوب ميشد. جاش روحي مستقل و ناوابسته داشت و به خود متكي بود و در زمينه توليد فراوردههاي جديد نبوغي خاص داشت. تلاشهاي يكدلانه اين سه نفر سبب شد كه خط توليد جديدي با نام «نشاط جاودان» در آن شركت جاافتاده به راه افتد.
پس از اين مرحله، واقعيت خود را نشان داد. اعضاي تيم با كسالت و ملالت ناشي از تكرار كارهاي توليدي، كارهاي اضطراري و مشكلات روزمره روبرو شدند. پيتر احساس كرد كه گرفتار كارهاي روزمره شده است و بايد به تنهايي امور روزانه را رتق و فتق كند. جاش با مديران واحدهاي ديگر نشست و برخاست كرده و آنها را راهنمايي ميكند، آنها دنبال تور كردن او هستند، سندي نيز احساس پوچي و بيهودگي ميكند.
امشب، در مراسم اعطاي جايزه، خطابهها خوانده ميشود، جمعيت هورا ميكشند و جامها پر ميشود. اما فردا پيتر بايد به اين پرسش ناگزير پاسخ دهد: آيا او بايد تلاش كند تا تيم موجود حفظ شود؟
چهار كارشناس در اين موردكاوي تخيلي نظرات خود را با او در ميان ميگذارند.