نوشته: دكتر محمدابراهيم محجوب
درست است که تولید و تجارت و صنعت پیشینهای دور و دراز دارند اما علم مدیریت، عمدتا از انقلاب صنعتی آغاز شد. در دو سده اخیر، تولید و تجارت و صنعت به چنان پایهای از بلوغ رسیدهاند که انسان ناچار شده است دانستههای مربوط به این حوزه را در چارچوب یک علم مستقل بگنجاند و به تدریس آن بپردازد و درباره آن پژوهش کند. اما علم مدیریت مانند علم فیزیک نیست که مستقل از محیط باشد بلکه فرایندها و نتایج آن، تابع محیطی هستند که این علم در آنجا به کار بسته میشود. پس ما که این علم را از غربیان فرا گرفتهایم و میکوشیم آن را بیاموزیم و بهکار ببندیم، باید به این ویژگی مهم آن توجه داشته باشیم.
نکته دیگری که باید به یاد داشته باشیم این است که در غرب، اقتصاد (و به تبع آن، علم مدیریت) عمدتا مستقل از دولت است حال آنکه در کشور ما از دیرباز دولت همهکاره بوده و اکنون نیز تا حد زیادی همانطور است. کمتر کشوری را در جهان سراغ داریم که سابقه دیوانسالاری ما را داشته باشد؛ سابقهای که در درازنای زمان، هم برای ما بهصورت گنجینهای از آموزه و تجربه درآمده است و هم ناخواسته چنان در فرهنگ ما ریشه دوانده که بهصورت مانعی بزرگ بر سر راه تغییر و تحول جامعه ما درآمده است. پس در هر حال ما نیاز داریم با سبک و فرهنگ مدیریت ایرانی (که عموما دولتی بوده است) آشنا شویم، تا هم یاد بگیریم از شر قید و بندهایش خلاص شویم، و هم از پندهایش بهره بگیریم.
در شمارههای پیشین مجله گزیده مدیریت تا اندازهای درباره مدیریت ایرانی نوشتهایم. از مدیریت یحیی برمکی وزیر هارونالرشید، خواجه رشیدالدین فضلالله وزیر مغولان، و میرزا تقیخان امیرکبیر نخستین صدر اعظم دوران ناصری جداگانه سخن گفتهایم. در این شماره میپردازیم به مدیریت شخصیتی که در اواخر پادشاهی ناصرالدین شاه سکان اداره این دیار کهن را به دست گرفت. میرزا تقیخان را ما بهسبب پاکدستی و اصلاحاتش، و البته بیشتر بهسبب قتل فجیع و ناجوانمردانهاش در خاطر داریم. اندیشههای میرزا حسین خان سپهسالار (مشیرالدوله) هیچ دستکمی از میرزا تقیخان نداشت و چیزی هم نمانده بود که به سرنوشت او دچار شود. او نیز مانند میرزا تقیخان، با اینکه بیش از دو سال فرصت صدارت نیافت، اما در همین مدت کوتاه توانست بذر نوآوری و اصلاحات را بر ذهن و روان علاقمندان به مدیریت صحیح و اخلاقمدار در این کشور بیفشاند.