نوشته: دكتر محمدابراهيم محجوب
ویل دورانت در كتاب درسهای تاریخ مینویسد: «برای كسانی كه تاریخ را تنها نه بهعنوان یادآوری عبرتآمیز حماقتها و جنایتهای انسان، بلكه بهصورت یادنامه شوقانگیز انسانهای آفریننده نیز میخوانند، گذشته، تاریكخانه نومیدی و هراس نیست، سرزمین پهناور اندیشه است كه در آن هزاران قدیس، دولتمرد، مخترع، دانشمند، شاعر، هنرمند، موسیقیدان، عاشق و فیلسوف، هنوز زندهاند، سخن میگویند، تعلیم میدهند، نگارگری میكنند و ترانه میپردازند. كامروا كسی است كه پیش از مرگ تا جایی كه میتواند از میراث تمدن خوشه بچیند و آن را به فرزندان خود نیز برساند.»
همین تاریخشناس در جای دیگری مینویسد، در بیش از 3500 سال تاریخ مكتوب و مدون، تنها در كمتر از 270 سال آن بشریت جنگی بهخود ندیده است. بدین ترتیب باید بپذیریم بسا چیزها را (چه خوب و چه بد) از جنگ آموختهایم. دانش و هنر مدیریت و رهبری نیز بیشتر در میدانها و اتاقهای جنگ ساخته و پرداخته شده است تا در كشتزارها و كارخانهها و حتی دانشگاهها. كاربرد واژگانی چون ماموریت، استراتژی، تاكتیك، هدف، رقابت، چیرگی بر حریف، مبارزه و مانند اینها در ادبیات مدیریت، خود بهنوعی بیانگر همین حقیقت است.
دكتر پیتر كوزلوفسكی، استاد فلسفه دانشگاه آمستردام، در سخنرانی خود در كنگره جهانی انجمن بینالمللی اقتصاد و اخلاق كسبوكار كه در جولای 2007 در كیپتاون آفریقای جنوبی برگزار شد، میگوید: «هدف اصلی مدیریت، مدیریت بر خویش و مدیریت بر دیگران است و این موضوعی است كه در كانون اخلاق فلسفی و فلسفه سیاسی قرار دارد. مدیریت همان حكومت است، بدون قدرت سیاسی. فرمانروایی است بدون توسل به قدرت سیاسی یا دینی. مشروعیت مدیریت از عملكرد آن است. مدیریت مشروعیت دارد، چون كارایی را افزایش میدهد نه اینكه چون از نظر سیاسی پسندیده است یا كه مدیریتشوندگان به آن رضایت دادهاند. وجاهت مدیریت، نه سنتی است نه رضایتی، بلكه عملكردی است. عملكرد مدیریت نشان خواهد داد كه برای مدیریتشوندگان سود داشته است یا زیان.»
سخن دكتر كوزلوفسكی، سخن افلاطون را بهیاد میآورد. وی معتقد بود تا آنگاه كه فیلسوفان پادشاه و پادشاهان فیلسوف نشوند ملت آسوده نخواهد شد. اینكه قدرت و خرد باید درهم تنیده باشند از دیرباز فكر و آرزوی نوع بشر بوده است. در فلسفه غرب، پررنگترین اشارهای كه به این موضوع شده در جمهوریت افلاطون است. نظریه پرآوازه «فیلسوف-پادشاه» از آن اوست كه قدرت را به درآمیختن با خرد فرا میخواند. وی پافشاری دارد كه دارنده قدرت سیاسی باید دارای خرد، دوراندیشی و هوشیاری و در یك كلمه فیلسوف باشد. فیلسوف در لغت یعنی «عاشق خرد». بهسخن دیگر، خردمندبودن حاكم، كفایت نمیكند. او باید به خرد عشق بورزد. پس باید كیفیت و قدرت درك عشق و بهكار بستن آن نیز در وی باشد.