By Herminia Ibarra
نوشته: هرمينيا ايبارا
ترجمه: غلامحسين خانقایی
همه ما كسانی را میشناسیم كه در كار و حرفه خود خبرهاند، ولی اشتیاق به كار را از دست دادهاند و یا شغل بیستساله خود را برای انجام كاری كاملاً متفاوت یكسره رها كردهاند. امروزه، پرسش «آیا مشغول كار مناسب خود هستم، یا باید مسیرم را عوض كنم؟» یكی از دغدغههای ذهنی افراد حرفهای در میانه عمر شغلیشان است.
تغییر كامل مسیر شغلی كاری دشوار است. بسیاری از دانشگاهیان و مشاورین شغلی را عقیده بر این است كه مسئله ناشی از رفتار اصلی انسانی است: ما از تغییر میترسیم و حاضر به فداكاری نیستیم. ولی نویسنده مقاله، هرمینیا ایبارا، عقیده دیگری دارد. به گفتة او، علت شكست اغلب افراد این است كه روش غلطی را برای پیدا كردن شغل جدید دنبال میكنند. در واقع، عقل متعارف برای تغییر شغل، نسخهای برای باقی ماندن در شغل فعلی است.
همه ما كموبیش این گفته را شنیدهایم كه كلید تغییر موفقیتآمیز شغل، شناخت كاری است كه در گام بعدی میخواهیم انجام دهیم و سپس، اقدام بر اساس این آگاهی است. ولی تغییر شغلی عملاً به روش دیگری روی میدهد. نخست، عمل اتفاق میافتد و سپس، آگاهی و دانش مربوط حاصل میآید، زیرا تغییر شغل به معنای تعریف مجدد هویت كاریمان (برداشتمان از نقشهای حرفهای خود، آنچه از خود به دیگران القا میكنیم و بالاخره، چگونه زیستن زندگی كاریمان) است. هویت ما و كاری كه انجام میدهیم، كاملاً به هم مرتبطاند و حاصل سالها كار و عمل ما هستند و برای تغییر این علقه و ارتباط باید نخست به عمل متوسط شویم و این دقیقاً همان كاری است كه عقل متعارف ما را از آن برحذر میدارد.
بسیاری از كسانی كه شغل خود را با موفقیت تغییر میدهند از یك روش «آزمون و یادگیری» استفاده میكنند و هویتهای احتمالی خود را درگیر كار میكنند و سپس بر روی آنها كار كرده و چنان آنها را در بطن تجارب خود عجین میسازند كه ایشان را در گامهای تعیینكننده بعدی رهنمون میشوند. برای گسست از گذشته باید جرات ورود به ناشناختهها را داشته باشیم.