By Dominic Dodd/ Ken Favaro
نوشته: دومینیک داد و کن فاوارو
ترجمه: غلامحسین خانقایی
از میان همه هدفهای متضادی كه شركتها با آنها روبهرو هستند، سه جفت مهمتر و برجستهترند: سودآوری در مقابل رشد، كوتاهمدت در مقابل بلندمدت و كل سازمان در مقابل اجزای آن. در هر مورد، پیشرفت در یك طرف معمولاًً به قیمت پیشرفت در طرف دیگر تمام میشود.
نویسندگان، عملكرد بیش از هزار شركت را در سرتاسر جهان در بیست سال گذشته مورد بررسی قرار دادهاند و متوجه شدهاند كه بیشتر آنها در تلاش و تقلا برای چیرگی بر این سه تنش هستند. برای مثال، از سال 1983 تا 2003، تنها 32 درصد این شركتها توانستند بهطور همزمان در بعضی اوقات به سودآوری و رشد درآمد مثبت در یك سال دست یابند.
طبق یافتههای نویسندگان، مسئله عمدتاً ناشی از عدم تشخیص تنشها توسط شركتها نیست (زیرا این تنشها برای هر كس كه تاكنون كسبوكاری را اداره كرده كاملاً آشنا و شناخته شده است)، بلكه ناشی از این است كه مدیران اغلب بر تنشی تمركز نمیكنند كه بیشتر برای شركتشان اهمیت دارد. حتی زمانی كه تنش صحیح را شناسایی میكنند، معمولاً در اولویتبندی هدفهای اولویتدار (برای مثال، سودآوری نسبت به رشد) دچار اشتباه میشوند. در نتیجه، معمولاً بدون اینكه موفق به حل تنش شوند، از یك هدف به هدف دیگر در حال نوسان هستند.
شركتهای دارای بهترین عملكرد، رویكرد كاملاً متفاوتی را در پیش گرفتهاند. این شركتها به جای تعیین هدفهای اولویتدار، به دنبال نحوه تقویت بهینه پیوند مشترك دو سوی تنش برمیآیند. پیوند مشترك تنش سودآوری/ رشد، منافع مشتری است، پیوند مشترك تنش بلندمدت/ كوتاه مدت، درآمد پایدار است و پیوند مشترك تنش كل شركت در قیاس با واحدهای تابعه آن، منابع و تواناییهای سازمانی خاص است. نویسندگان نحوه گزینش تنش صحیح توسط شركتها، تلههای پیشپای آنها به خاطر تمركز بر یك طرف تنش نسبت به طرف دیگر آن و نحوه فرار از این تلهها از طریق مدیریت پیوندهای مشترك هدفها را مورد بحث قرار میدهند.