پیشرفت فرایندی پویاست که نیازمند تغییر وتحولات دائمی است؛ اما هر تغییر وتحولی همیشه باعث پیشرفت نمیشود وگاهی باعث مخاطرات،آسیبها و مشکلات جدی میشود. اطمینان از اینکه هر تحول چشمگیر منجر به پیشرفت شود یکی از مهمترین چالشهای انسانها وسازمانهاست. دکتر گلدرت[2] در سال 1986 با انتشار کتاب THE GOAL به این نکته اشاره کرد که هدف واقعی هر سازمان، فقط کسب درآمد وپول سازی در حال وآینده نیست، بلکه آمادگی برای پیشرفت دائمی جهت دستیابی به رشد پایدار است.
فرایند بهبود دائمی نه تنها نیازمند تمرکز کافی جهت شناسائی آنچه باید تحول یابد و نیابداست بلکه خواستار یک سیستم پشتیبان تصمیمگیری و بازخورد سریع و قابل اطمینان است تا بتواند مغایرتها و انحرافها را شناسايی کند. شاید مهمتر از همه اینها برای هر گونه تحول اساسی لازم است تا تغییر نگرش و نظام فکری جدید و متفاوتی نسبت به بهبود و پیشرفت در تمامی سطوح سازمان جاری شود.
«مدیریت در محدودیت» و «مدیریت محدودیت» بخش مهمی از مدیریت زندگی وکسب و کار است که کمتر به آن توجه شده است و چنانچه ابعاد و ارکان مدیریت در محدودیت را بشناسیم، شرایط مناسبتری برای تحول و بهپويی دائمی فراهم میشود.