در دنیای مدیریت، نوعی بیعدالتی بزرگ جاری است. کارکنانی که از بروز بحران در سازمان پیشگیری میکنند بسی کمرنگتر از مدیرانی که هنگام بروز بحران نقش قهرمانان را ایفا میکنند، ديده میشوند؛ و قدرشان نیز کمتر شناخته میشود، در صورتي كه شايد نقش موثرتري در كاهش بحران داشته باشند. کسی که با احساس مسئولیت و از روی درایت از بروز آتش پیشگیری میکند، گمنام میماند اما آتشنشانها معمولا قهرمان میشوند. کسی که از بروز اختلافات در درون سازمانها و در میان مدیران پیشگیری میکند کمتر از کسی که اختلاف را مدیریت میکند ارج و احترام دارد. در درجه نخست به این دلیل که شناختهشده نیست، گمنام است.
در دنیای مدیریت سیاسی نیز وضع همین است. کسی که از جنگی خونبار و خانمانبرانداز پیشگیری کرده جایی در تاریخ ندارد، اما سرداری که با دادن تلفات بسیار و وارد آوردن آسیبهای فراوان (در بیشتر مواقع از روی شانس) برنده جنگ شده نامش صدرنشین دفتر تاریخ میشود، او را قهرمان ملی مینامند و تندیسش را در میدان شهر برپا میدارند.
در این نوشته، سخن از نقشآفرینی سیندخت یکی از چهرههای شاهنامه در میان است که با سرانگشت خِرد، گرهی را میگشاید که ممکن بود پهلوانان و قهرمانان میدان نبرد آن را به ضرب شمشیر و جاری ساختن خون، نهتنها نگشایند بلکه کورتر کنند.