By Heike Bruch/ Jochen Menges
نوشته: هايكه بروخ و جوخن منگس
ترجمه: علی قدس
این فقط افراد نیستند که فرسوده میشوند. شرکتها نیز فرسوده میشوند.
سازمانها اغلب به هنگام رویارویی با فشارهای شدید بازار، پایشان را از گلیمشان درازتر میکنند: تعداد و سرعت فعالیتها را بالا میبرند، اهداف بالاتری برای کارایی در نظر میگیرند، طول مدت چرخههای نوآوری را کوتاه میکنند و فناوریهای جدید مدیریتی یا سیستمهای سازمانی نوینی را مطرح میکنند. این موارد بهصورت مقطعی موفقیت خیرهکنندهای بههمراه دارند، ولی در بسیاری از موارد، مدیرعامل سعی میکند این روند شتابان را بهعنوان روال طبیعی جا اندازد. امری که بهصورت یک جهش استثنایی در دستاوردها شروع شده، به سرباری مزمن با عواقبی وخیم تبدیل میشود. چنین روند آتشی نهتنها باعث تضعیف انگیزه کارکنان میشود، بلکه به پراکندگی تمرکز سازمان در جهات مختلف میانجامد که باعث سردرگمی مشتری میشود و تهدیدی برای شناسه محسوب میشود.
رهبران سازمان با پیبردن به وجود چنین مشکلاتی، اغلب به جای درمان علت به برخورد با علایم میپردازند. بهطور مثال، برداشت آنها از فقدان انگیزه در بین کارکنان، تنبلی و اعتراض نابهجاست و از این رو، فشار بیشتری اعمال میكنند که اوضاع را وخیمتر میکند. خستگی و انفعال، سازمان را دربر میگیرد تا جایی که بهترین کارکنان، شرکت را ترک میکنند.