By Robert I. Sutton
ترجمه: دکتر مریم شریفیان ثانی
حداقل در طول دهه گذشته، نوآوري، «اكسير اعظمي» بوده است كه شركتها به جستجوي آن پرداختهاند. مديران، با اشتياقي تمام كه از طريق آموزش به آنها القا شده است و با به كارگيري مجموعه كاملي از فنون تجربه شده و جاافتاده مديريت، به دنبال آن رفتهاند. مشكل كار در اين است كه وقتي سخن از نوآوري به ميان ميآيد، هيچكدام از اين تجربهها كه براي بهرهبرداري از توليدات و مدلهاي كسبوكار قديمي و تاييد شده كاملاً مناسب هستند، پاسخگو نيستند. بلكه، مديران بايد بيشتر مطالبي را كه در مورد مديريت ميدانند، به شيوهاي كاملاً متفاوت به كار بندند.
در اين مقاله، رابرت ساتون ايدههاي گوناگوني را براي مديريت خلاقيت طرح ميكند كه آشكارا غيرعادي، ولي موثر هستند: بدون توجه به بازده پيشبيني شده ايدهها، شانس خود را بر روي آنها بيازماييد؛ فراموش كنيد كه چه رويهاي قبلاً موثر بوده و جواب داده است؛ افراد كاملاً خشنود و راضي را به جدال بين خودشان بكشانيد؛ مديريت خوب خلاقيت، يعني استخدام داوطلباني كه ته دلتان نسبت به استخدام آنها مردد هستيد. كاركناني را هم كه وقتي مشتريان پيشنهادهايي را مطرح ميكنند، انگشتان خود را در گوشهايشان فرو ميبرند و فرياد ميزنند «من گوش نميدهم، من گوش نميدهم» تحسين و تشويق كنيد.
نويسنده، با استفاده از مثالهايي روشن كه حاصل بيش از يك دهه پژوهش علمي هستند، ديدگاههاي نوين استخدام و مديريت افراد خلاق و رويارويي با خطر و طبيعت اتفاقيبودن نوآوري را تشريح ميكند. نتيجهگيري او چيست؟ اقدامات مذكور در اين مقاله، موفق ميشوند و به نتيجه ميرسند، زيرا چنين اقداماتي، گستره دانش يك شركت را افزايش ميدهند و به افراد امكان ميدهند كه مشكلات قديمي را به روشي نوين مورد بررسي قرار دهند و به شركتها مدد ميرساند تا خود را از گذشته جدا سازند.