By Michael Raynor/ Mumtaz Ahmed
نوشته: مايكل رينور و ممتاز احمد
ترجمه: دكتر احمد عيسی خانی
نويسندگان مقاله ميگویند، بیشتر استراتژیها و توصیههای مدیریتی که رهبران کسبوکار به آنها استناد میکنند غیرقابلاتکا و غیرکاربردی هستند، چون راهنمایان ما قدرت شانس را دستکم میگیرند. رینور و احمد مطالعهای آماری بين 25هزار شرکت بورسی آمریکا از سال 1966 تا 2010 انجام دادهاند. آنها عملکرد را بر مبنای بازده داراییها اندازهگیری کردهاند، سنجهای که به ادعای ایشان بهیقین منعکسکننده تلاشهای مدیریتی است تا تغییر در انتظاراتی که محرک اصلی بازده سهامداران است. از بین 25هزار شرکت، آنها 344 شرکت استثنایی را شناسایی کردند. 174 شرکت معجزهگر که بازده دارایی آنها در ده درصد بالایی همه شرکتها قرار میگیرد، دوندگان استقامت که بازده دارایی آنها در بیست تا چهل درصد بالایی قرار میگیرد. همچنین به منظور مقایسه، شرکتهای معمولی را نیز شناسایی کردند.
بعد از سعی و خطاهای مکرر برای جداكردن رفتارهای قابلاندازهگیری که بهطور مستمر با موفقیت ارتباط داشته باشند، نویسندگان تاکید خود را از اقدامات این شرکتها، به فرضیههایی درباره نحوه تفکر آنها تغییر دادند. آنها دریافتند انتخابهای این شرکتها با سه قاعده بهظاهر ابتدايي سازگار است: 1) بهتر، قبل از ارزانتر: به بیان دیگر، به جای قیمت بر مبنای تمایز رقابت کنید. 2) درآمد، قبل از هزینه: اولویت افزایش درآمد بر کاهش هزینه. 3) قاعده دیگری وجود ندارد: بنابراین هر اقداميکه لازم است برای دنبالکردن قاعدههاي يك و دو انجام دهید.