Martin Reeves/ Bob Goodson/ Kevin Whitaker
مارتین ریوز، باب گودسان و کوین ویتاکر
دکتر حامد محمدی شهرودی و آرش غفاری
شناسایی پدیده بزرگ بعدی اغلب بهعنوان ابزاری برای تحلیل روندها و گرایشها تلقی میشود. این غلط است. زمانی که یک روند مستقر شود، هر فرصتی که ارائه میدهد به احتمال زیاد توسط رقبا تسخیر شده است. گرچه هم ممکن است یک شرکت نیاز به بازتاب روندها در برنامههای کسبوکاری خود داشته باشد، اما این مساله بیشتر میتواند بحث رسیدن به رقبا باشد تا کسب مزیت رقابتی
برای استفاده از روندهای در حال ظهور، شرکتها باید آنها را در زمان نوپایی شناسایی کنند، نه فقط حدسی، بلکه زمانی که هنوز نامگذاری یا بهطور گسترده شناخته نشده است. در ابن مرحله نشانهها فقط نابهنجاری هستند: علامتهایی ضعیف که بهنوعی تعجبآورند، اما هنوز حیطه یا اهمیتشان کاملا واضح نیست. البته اکثر نابهنجاریها تبدیل به روندهایی معنادار نمیشوند، اما برخی میشوند و کسبوکارهایی که آنها را زودتر تشخیص داده و درک میکنند، در رقابت جلو میافتند
نویسندگان فرایندی را برای شناسایی نابهنجاریهایی دارای قابلیت ایجاد یک کسبوکار ارائه میدهند، اما این فرایند چیزی فراتر از یک فرایند ماشینی است: استراتژی نابهنجاریمحور مستلزم پذیرابودن و داشتن فکری باز در برابر ایدههای غیرمنتظره است که ممکن است مفروضات جاافتاده و دیرینه را نقض و زیرورو کند. تنها در صورتی که مایل باشید از بیرون به کسبوکار خود نگاه کنید، مدل های موجود خود را زیر سوال ببرید و ابهام و عدمشفافیت را بپذیرید، میتوانید الماسهای پنهان در دادهها را تشخیص دهید