By Michael Lord/Stanley Mandel/Jeffrey Wager
نوشته: مایکل لرد و استنلی ماندل و جفری ویجر
ترجمه: دکتر عبدالرضا رضایی نژاد
شركتهای فرعی بهندرت خیز برمیدارند: اغلب به یك یا چند تا از چهار دامی گرفتار میآیند كه آنها را به نابودی میكشانند.
برخی از شركتها به انشعاب شركتهایی دست میزنند كه فعالیتشان بسیار نزدیك به فعالیت اصلی خود آنها است. گروهی دیگر به منظور رهایی از بدهیها یا تعهدات و یا بهدست آوردن سرمایهای تازه برای شركت مادر، اقدام به انشعاب شركت فرعی میكنند. ممكنست شركتی كوشش كند تا بخشی از كسبوكارش را كه فاقد بنیانهای لازم برای موفقیت (مثل یك مدل كسبوكاری منسجم یا پایگاه مالی مستحكم) است، به صورت شركت فرعی درآورد. در مواردی نیز شركتهای مادر، پایش و پشتیبانی خود را از شركت فرعی دریغ میدارند.
غول جهانی صنعت توتون، شركت آر. جِی رینولدز، در رشتهای صددرصد متفاوت از كارش (صنایع دارویی) اقدام به ایجاد شركت فرعی تارگاسِپت كرد كه فارغ از دامهای یاد شده، با پیروزیهای چشمگیری روبهرو شده است. همانگونه كه در داستان خواهد آمد، وضعیت و مشكل شركتهای فرعی بیشباهت به بچههای اشخاص ثروتمند نیست. پدر و مادر آنقدر امكانات دارند كه میتوانند موجب تباه شدن فرزند، وابستگی، یا نیازمندی روحی او شوند، در حالیكه فرزند تنها به یك عشق منطقی همراه با انضباط نیاز دارد. شركتهای نوپا نیز در چنین وضعی هستند.
آر. جِی رینولدز میدانست كه از صنعت داروسازی چندان سررشته ندارد و از سوی دیگر، نمیخواست در صنعتی تازه كاریكاتوری از خود بسازد. با شركت فرعی همانند یك سازمان تازه برپا شده رفتار كرد؛ مدیریتی نوگرا، كارآفرین و علاقهمند بر آن گماشت؛ برنامهای منسجم تنظیم كرد و همه گونه پشتیبانیهای لازم از درون صنعت و از سوی شركت مادر را فراهم آورد. رعایت نكردن این نكات است كه بسیاری از شركتهای فرعی را به شكست میكشاند.