By Roger Martin
نوشته: راجر مارتین
ترجمه: علی سینا قدس
از دهه 1960، اقتصاد ایالاتمتحده حرکت گستردهای را از تامین مالی استخراج منابع طبیعی بهسمت بهرهبرداری از نخبگان آغاز کرد. این امر، سیل پول را به جیب مدیران و تامینکنندگان مالی جاری ساخت. اما نویسنده مقاله میگوید که در طول دو دهه گذشته یا کمی بیشتر، روزبهروز آشکارتر شده که بیشتر این افراد نخبه به دادوستد ارزش میپردازند تا ایجاد آن: مدیران صندوقهای پوششی در فهرست فوربزچهارصد سریعترین پیشرفت را به خود اختصاص دادهاند. مسئله اینجاست که پاداشهای مبتنی بر سهام (که قرار بوده منافع مدیران عالی را با منافع صاحبان سهام همراستا سازد) در واقعیت موجب تحریک مدیرانعامل به توجه به منافع کوتاهمدت معاملهگران شده است. بازندگان این بازی، کارکنانی هستند که کارهای عادی انجام داده و درآمدشان در حال آب رفتن است یا دارند شغلشان را از دست میدهند.
این وضعیت موجب نابرابری ناپایدار و روزافزون درآمد شده است. مارتین برای پیشگیری از تحمیل گامهای افراطی و نخبهستیز از طریق صندوقهای آرا، سه رخداد را لازم میداند: 1) طبقه نخبه باید از خود مقداری خویشتنداری نشان داده و انتظاراتش را پایین آورد. 2) سرمایهگذاران (بهخصوص صندوقهای بازنشستگی و صندوقهای مستقل) خلق ارزش را در اولویت قرار دهند. این یعنی از پرداخت مبتنی بر سهام پشتیبانی نکرده و دیگر صندوقهای سرمایهگذاری را با مقادیر زیاد سرمایه پر نکرده و به آنها سهام وام ندهند. 3) دولت باید رابطه میان صندوقهای سرمایهگذاری و صندوقهای بازنشستگی را قانونمند سازد (اگر صندوقهای بازنشستگی داوطلبانه این کار را انجام ندهند)، کمیسیون مدیران سرمایهگذاری را هم مثل سایر درآمدها مشمول مالیات سازد، روی معاملات مالیات ببندد و ساختار کلی نظام مالیاتی را بازنگری کند.