By Amy Wrzesniewski/ Justin Berg/ Jane Dutton
نوشته: امي ورزنيوسكي، جاستين برگ و جين داتون
ترجمه: دکتر مریم شریفیان ثانی
مدیر میانی سيسالهای (اجازه دهید او را فاطمه بنامیم) در کلنجار است، اما نميتوان از ظاهرش به موضوع پی برد. او که یکی از ستارههای تیم بازاریابی یک شرکت بزرگ چندملیتی مواد غذایی است، پیوسته به نصابها و اهداف خود ميرسد. او وقت زیادی را صرف ایجاد ارتباط با همکارانش ميکند و بهشدت به این کار ارج مينهد. مدیران ارشد فاطمه هم او را یکی از افراد بسیار مستعد شرکت ميدانند.
اما بهگفته خودش، بیرون از محل کار احساس ميکند در کارش پیشرفتی ندارد و در تنش بین انتظارات کاری روزانه و آنچه بهراستي میل به انجام دارد (کشف راهی برای استفاده از رسانههای اجتماعی[2] برای فعالیتهای بازاریابی شرکت) گرفتار شده است. تويیتر، وبلاگ بازاریابی و فناوریهای موبایل، علایق اصلی او هستند. دوست دارد به دنبال شغل دیگری باشد، اما با توجه به ادامه رکود اقتصادی و کندی روند بهبود آن، بهنظر ميرسد بهترین گزینه (شاید هم تنها مورد) کنار آمدن با کارش باشد. به دوستی ميگفت، «هنوز سخت کار ميکنم. اما گیر افتادهام. هر هفته، احساس ميکنم انگیزهام کمتر و کمتر ميشود. به این فکر افتادهام که چرا از اول این شغل را انتخاب كردم.»
[1]. امي ورزنيوسكي، استاديار رفتار سازماني در دانشكده مديريت ييل است. جاستين برگ، دانشجوي دكترا در دانشكده وارتون وابسته به دانشگاه پنسيلوانياست. جين داتون، استاد برجسته مديريت بازرگاني و روانشناسي دانشكده كسبوكار راس وابسته به دانشگاه ميشيگان است. براي اطلاعات بيشتر درباره شغلسازي ميتوانيد به نشاني www.jobcrafting.org مراجعه كنيد.