By Jeanne W. Ross /Peter Weill
نوشته: جين راس و پيتر ويل
ترجمه: دكتر محسن جهانگيريان
مدیران ارشد اغلب از فنآوری اطلاعاتی و واحدهای مربوطه، ناراضی بوده و حتی نفرت دارند. آنها شكایت دارند سیستمهای اطلاعاتی گرانقیمت، ارزش كسبوكاری چندانی برای شركت ندارند، اما آنها درك كافی از این فنآوری نداشته و قادر به مدیریت مناسب آن نیستند. لذا اخذ تصمیمات مربوطه را كه نقش تعیینكنندهای در تحقق راهبردهای شركت دارند، به متخصصان فنآوری اطلاعاتی واگذار میكنند. نتیجه طبیعی این غفلت، وجود پروژههای بیش از حد، كم اثر شدن واحد فنآوری اطلاعاتی و عدم بازگشت سرمایهگذاریهای انجام شده در این زمینه است.
امتیاز شركتهایی كه سرمایهگذاری روی فنآوری اطلاعاتی را به ارزش تبدیل میكنند این است كه مدیران ارشد آنها نقش اصلی را در اخذ شش تصمیم كلیدی فنآوری اطلاعاتی بهعهده میگیرند. سه تصمیم اول، جنبه راهبردی دارند: چه میزان باید روی فنآوریهای اطلاعاتی سرمایهگذاری كرد؟ این سرمایهها باید در كدامیك از فرایندهای كسبوكاری شركت هزینه شوند؟ كدامیك از امور فنآوری اطلاعاتی در شركت باید بهصورت متمركز انجام شوند؟ اما سه تصمیم دوم جنبه عملیاتی و اجرایی دارند: خدمات فنآوری اطلاعاتی باید در چه سطح كیفی ارائه شوند؟ سقف ریسك قابل قبول امنیتی و اطلاعاتی در سیستمهای اطلاعاتی چیست؟ چه كسانی را باید مسئول شكست پروژههای پیشنهادی فنآوری اطلاعاتی در شركت معرفی كرد؟ عدم دخالت مدیران ارشد در اخذ این تصمیمات نتایج اسفباری به دنبال خواهد داشت. بهعنوان مثال، اگر آنها نقش اصلی را در تخصیص منابع به پروژههای پیشنهادی فنآوری اطلاعاتی ایفا نكنند، نهایتاً بخش فنآوری اطلاعاتی با انبوهی از پروژهها كه لزوماً در جهت تحقق راهبردهای هم شركت نیستند، مواجه خواهد شد. اگر نیز مخاطرات امنیتی و اطلاعاتی ارزیابی نشوند، از ایجاد توازن بین امنیت اطلاعاتی و سادگی امور غفلت خواهد شد.
هماكنون، شركتهای پیشرو در حال پایهریزی ساختارهای تصمیمگیری فنآوری اطلاعاتی به منظور شناسایی افراد مناسب تصمیمگیرنده برای اخذ تصمیمات حیاتی مربوطه هستند. تصمیمات این افراد، باید متضمن نقش راهبردی مثبت فنآوری اطلاعاتی در مجموعه شركت باشد.