گروه محصولات

عنوان مقاله: سوءظن كجا به كار می آيد ؟

گزيده مديريت 21
By Roderick Kramer
نوشته: رودریک کرامر
ترجمه: الهه رضوی
در يازده سپتامبر 2001، در عرض چند ثانيه وحشتناك،‌ امريكايي‌ها به شكنندگي اعتماد پي بردند. آسيب‌پذيري آشكار كشور در برابر تروريسم مرگبار، ايمان ما را به سيستم‌هايي كه امنيت خود را بر آن بنيان نهاده بوديم، متزلزل كرد. حدود دو ماه بعد نيز سقوط غيرمنتظره انرون، بار ديگر اعتماد ما را به لرزه درآورد و ما را واداشت تا روش‌ها و پيش‌فرض‌هايي را كه شالوده كار خود قرار داده بوديم، زير سوال بريم. اين دو بحران، هر چند آشكارا با هم متفاوتند، اما هر دو، خطر اعتماد بيش از حد را نشان مي‌دهند. حال ديگر آن باور خدشه‌ناپذير به اينكه اعتماد يك نقطه قوت و يك حسن اخلاقي است، ساده‌لوحي خطرناكي به‌نظر مي‌رسد.
 اين بي‌اعتمادي نوظهور، با ادبيات مديريتي كه از ديرباز اعتماد را يك دارايي سازماني معرفي مي‌كرد، در كل، مغاير است. كتاب‌هاي مربوط به كسب‌وكار (موضوع آنها چه رهبري باشد و چه معاملات ارزي يا استراتژي) تقريباً جملگي از فوايد اعتماد دم مي‌زنند. طرح مسئله خيلي ساده است: وقتي در سازماني اعتماد حاكم باشد، كاركنان خود را با خيال راحت در اختيار سازمان قرار مي‌دهند و مطمئن هستند كه سازمان نيز متقابلاً كوشش آنها را ارج مي‌نهد و پاداش مي‌دهد. اعتماد همچنين به اين معنا است كه رهبران نبايد نگران امور جزيي باشند و مجبور نيستند وقت خود را صرف اينگونه امور كنند. بلكه برعكس، آنها مي‌توانند رك‌وراست حرف بزنند، بي‌پرده عمل كنند و به مسائل اساسي بپردازند. به طور خلاصه، اعتماد عامل قوام‌دهنده سازمان به شمار مي‌آيد.
 در واقع، آنچه زندگي را دلچسب و پربار مي‌كند، ناشي از آثار پربركت اعتماد است. زماني كه احساس مي‌كنيم، نمي‌توانيم به اطرافيان خود اعتماد كنيم، به‌ناچار از بسياري از فرصت‌هايي كه متضمن تعاملات سودمندي است، محروم مي‌شويم. اگر نيز پاي سياست‌هاي اداري در ميان باشد تصميمات نابه‌جايي مي‌گيريم كه همه سازمان از آن به عذاب مي‌افتد. وقتي از همكاران و رقباي خود بهراسيم و از آنها بپرهيزيم (به جاي اينكه به آنها اعتماد داشته و با آن همكاري كنيم) فضايي مي‌سازيم كه در آن برد يك طرف به معناي باخت طرف مقابل است و مسابقه تسليحاتي تشديد مي‌شود.
انصراف از نظر