By Roderick M. Kramer
نوشته: رودریک کرامر
ترجمه: دکتر عبدالرضا رضایی نژاد
دهه گذشته را شاید بهخوبی بتوان دوره مدیران بلندپرواز و پرتلاش نامید. زمانی كه تصویر خدایان گوشه دفترنشینی همانند كنت لی، دنیس كـُزلـُفسكی و برنارد ابـِرسس، پیوسته زینتبخش روی جلد بیشتر مجلههای دنیای كسبوكار بود. آنان با حركتهای دلیرانه كاری و شخصیت موجه و فرهمندانه، شور و هیجان همگان را بهخود جلب میكردند. ولی مدتی بعد، نوبت به رسواییها رسید و ستارهها سقوط به زمین را آغاز كردند.
در این مقاله، روانشناس اجتماعی، رودریك كرامر این پرسش مهم را مطرح میكند كه چرا بسیاری از رهبران (نهتنها در حوزه كسبوكار، بلكه در حوزههای سیاسی، مذهبی و رسانهها نیز) پس از رسیدن به قدرت و تثبیت آن، سخت میكوشند مهارت خود را در دستیازیدن به كشمكشهای نابخردانه آشكار سازند؟
كرامر كه بیشترین بخش از زندگی كاری خود را در پژوهش چگونگی به قلهرسیدن رهبران صرف كرده، میگوید در فرایند به رهبری رسیدن، چیزی نهفته است كه انسانها را سخت دگرگون میسازد. نظام كنونی گزینش رهبران، آنان را وادار میكند پس از رسیدن به قلـه اقتدار، نگرشها و رفتارهایی را كه برای ماندنشان ضروری است، فدا كنند. جامعه بنابهتجربه، خطرپذیری و قانونشكنی رهبران را نشانه شایستگی آنان میداند. از اینرو، مدیران عامل و دیگر رهبران، فاقد آن فروتنی و پروایی میشوند كه لازمه كنارآمدن با امتیازها و دامهای همراه یا قدرت است و رفتهرفته به این باور میرسند كه رعایتهای عادی شامل حال آنان نمیشود و استحقاق بهدستآوردن هر گونه غنیمتی را دارند.
رهبرانی كه به قله رسیده و پایدار ماندهاند، در پنج عادت روانشناختی و رفتاری مشترك هستند: به سادهزیستی، فروتنی و همانندی با دیگران ادامه میدهند؛ بهجای پنهان داشتن، بر كاستیهای خود نورافكن میتابانند؛ زمینه رویارویی با حقیقت و برخورد با رخدادهای ناگهانی را فراهم میآورند؛ كارهای كوچك دیگران را هم شیرین میكنند و یافتهها را بیش از اندازه بازتاب میدهند.