نوشته: دکتر محمد ابراهیم محجوب
دیباچه
در آموزههای مدیریتی پیوسته گفته میشود مدیر سه مسئولیت اصلی دارد: 1- تصمیمگیری صحیح در لحظه صحیح در جهت منافع و ماموریت سازمان، 2- مراعات اخلاق حرفهای، 3- پاسداری و تقویت سرمایه انسانی سازمان. شرح و تفصیلات مربوط به این آموزهها و دیگر مهارتهای مورد نیاز در مدیریت، موضوع درس کلاسهای رسمی دانشگاهها و دیگر دورههای آموزشی است. اما به جرات میتوان گفت در بیرون از محیط دانشگاه، خاصه در حوزه ادبیات و تاریخ، پندها و آموزههایی میتوانیم پیدا کنیم که در هیچ یک از متون درسی دانشگاهی یافت نمیشوند. در شماره 59 ماهنامه گزیده مدیریت تیر 1385 مطلبی با عنوان «رهبری در ادبیات» به ترجمه همین قلم چاپ شد که مضمون آن به نقش آموزههای ادبیات کلاسیک در آموزش مدیران و رهبران اشاره داشت. بنمایه مطلب، حاصل مصاحبهای بود که دایان کوتو ویراستار ارشد مجله هاروارد بیزنس ریویو با جوزف بادارکو استاد اخلاق کاروکسب در مدرسه بازرگانی هاروارد انجام داده بود. بادارکو در این مصاحبه میگوید آموزههای برگرفته از ادبیات به همان اندازه کتابهای درسی رشته تخصصی مدیریت میتوانند مفید و کاربردی باشند. به نظر او برخلاف نوشتههاي مديريتي معاصر كه بيامان بر كوس كاميابي ميكوبند، ادبيات كلاسيك بي هيچ گذشتي واقعگرا است. وقتي رهبران ميدان كاروكسب با چالشهاي چهرههاي ادبي آشنا ميشوند وضع خويش را بهتر ميفهمند. ما به زندگي دروني رهبران توجه بسيار كمي داريم. به نظر ميرسد در درسهاي مدارس بازرگاني، مدير بسان خرگوش آزمايشگاه پنداشته ميشود كه ميتوان رفتارش را با تنظيم محيط زندگيش كنترل كرد. اما اين رفتارگرايي کافی نيست. ادبيات ميگويد رهبران براي اينكه كامياب شوند بايد بيشتر درباره خودشان بدانند.