ترجمه: لیلا غفاری
به مدت بیست سال، کلاس ادبیات با محوریت «رهبر اخلاقی» در مدرسه بازرگانی هاروارد، منبعی غنی از داستانهای تخیلی و غیرتخیلی را مورد بهرهبرداری قرار داده است تا به مدیران آموزههای عمیق و قوی رهبری دهد. استاد ارشد مدیریت بازرگانی، ساندرا ساچر كه سابقه طولانی در تدریس این درس و نیز اشتغال به كار مدیریت دارد، معتقد است دور هم جمعکردن مدیران و خواندن و بحثکردن پیرامون کارهای ادبی، ابزاری بالقوه در جهت توسعه رهبری است.
تدریس ادبیات در مدرسه ممکن است ایدههای بزرگی را شکوفا سازد، اما صرف زمان مدیران برای خواندن و صحبت کردن راجع به کتابها چگونهقابلتوجیه است؟ آیا این فعالیتها سرگرمی فوقبرنامه محسوب نمیشوند؟
زندگی یک مدیر سرشار از تصمیماتی است كه ابعاد رفتاری و اخلاقی دارند و این اغلب او را خلعسلاح میكند. رییس شما با یکی از همکارانتان بدرفتاری میکند. آیا اعتراض میکنید؟ با یك تصمیم مدیریت ارشد موافق نیستید. چگونه آن را به زیردستان خود توضیح میدهید؟
اغلب افراد زمانی که از آنها پرسیده میشود چگونه به چنین تصمیماتی میرسند، میگویند به اصول اخلاقی خود تکیه دارند. اما این بهواقع به چه معناست؟ سازمانها موقعیتهای كمی برای مدیران در جهت پرورش قدرت درک ظرافتهای چالشهای اخلاقی یا انجام بحثهای اخلاقی فراهم میكنند. ارزش رهبر اخلاقی به آنچه من یا اساتید قبلی طی درس گفته و میگوییم، نیست، بلکه به چگونگی استدلال دانشجویان از چالشهای اخلاقی با یکدیگر و بحث در مورد چشماندازی است که ادبیات ارائه میدهد. مدیرانی که در قبال ارتقای سایر رهبران مسئولند، میتوانند از این نوع بحث ادبی برای آغاز گفتوگوهای آشکار استفاده كنند.
چون کتابهایی که میخوانیم در مورد کسبوکار نیستند، مدیران میتوانند از تعصبهایشان دور شوند و تنها پس از آن و بر مبنای تفكر، ببینند چگونه انتخابهایشان بازتابی از حکایات و داستانهاست. برای مثال، رمان «باقیمانده روز» از کازو ایشیگورو را میخوانیم و درباره وقف زندگی خود به یک اصل اخلاقی (وفاداری به رییس) توسط یک پیشخدمت انگلیسی تفكر میكنیم. فداکاریها و پیامدهای آنها برای او و دیگران، تصویر ترسناكی از افراط در یک اصل اخلاقی خلق میكند كه حتی قهرمان داستان نیز قادر به درک کامل آن نیست. بهسختی میتوان از خواندن بخشی از رمان بهعنوان داستانی هشداردهنده درباره محدودیتهای وفاداری و لحظههایی كه شروع به فناشدن در شغل خود میكنیم، خودداری كرد...