گروه محصولات

عنوان مقاله: اندیشه های نو: ساختن برای شکستن

گزيده مديريت 73

By Gardiner Morse

مصاحبه کننده: گاردینر مورس

ترجمه: نسیم ناجی

پل اورمراد، اقتصاددان نظری، در کتاب اخیر خود، «چرا بیش‌تر چیزها منجر به شکست می‌شوند»، می‌گوید شکست خصوصی تعریف‌شده سیستم‌های زیستی، اقتصادی و اجتماعی است. اما اورمراد که پیش‌تر به برآورد اقتصادی مشغول بود و هم‌اكنون از پیشگویان اقتصادی باسابقه و در حال حاضر رییس شركت مشاوره‌ای ولترا است، آن را لزوماً بد نمی‌داند. وی می‌گوید: برای موفقیت، دل به شانس دادن، منتظر شکست ‌بودن و واكنش انعطاف‌پذیر لازم است.

 چه شباهتی بین سیر تکامل شرکت‌ها و گونه‌های جاندار می‌تواند وجود داشته باشد؟
 مقایسه‌هایی میان سیستم‌های زیستی و سازمان‌های اجتماعی عمدتاً در مواردی ‌چون رقابت، بقای اصلح و الگوهای موفقیت صورت می‌پذیرد. من در تحقیق خود شکست را در نظر گرفته‌ام که تصور می‌کنم اساسی‌ترین شباهت بین سیستم‌های زیستی و کسب‌وکار است. واقعیت آن است که 99/99 درصد از گونه‌هایی که روزگاری زنده بوده‌اند، منقرض شده‌اند. اغلب شرکت‌ها نیز همانند گونه‌های موجودات زنده از بین رفته‌اند. به‌طور متوسط، بیش از ده درصد از تمام شرکت‌ها در آمریکا هر ساله ناپدید می‌شوند. چه تعداد از صد شرکت برتر جهان در سال 1912، در سال 1995 هنوز در فهرست صد شرکت برتر قرار داشتند؟ تنها نوزده شركت.
 
 شباهت بین الگوهای انقراض در گونه‌های زنده و شرکت‌ها چیست؟
 اگر به انقراض گونه‌ها در طی میلیون‌ها سال و شرکت‌ها در صد سال گذشته توجه کنید، خواهید دید هر دو بیش‌تر به‌صورت دوره‌ای اتفاق افتاده‌اند تا پیوسته. بدین معنا که می‌توانید انقراض ناگهانی بسیاری از گونه‌ها و شرکت‌ها را پس از دوره‌ای با انقراض ناچیز و به دنبال آن رخ‌دادن انقراض دیگر مشاهده کنید. چیزی که بیش‌تر مورد توجه است، این است که ارتباط ریاضی بین تعداد انقراض‌هایی که در یک دوره خاص رخ می‌دهند و دفعات انقراض گروه‌های مختلف در اندازه‌های مشخص، در موجودات زنده و شرکت‌ها یکی است. برای مثال، انقراض‌های بزرگ در گونه‌ها تقریباً با همان تناوب انقراض‌های بزرگ شرکت‌ها اتفاق می‌افتد.
 
 شرکت‌ها آگاهانه استراتژی‌ها را طراحی و اجرا کرده و بنابراین سیر تکامل خود را هدایت می‌کنند. آیا به‌نظر شما استراتژی‌ها مهم نیستند؟
نه. بلکه می‌گویم مدیران کنترل خود بر سرنوشت سازمان را دست‌بالا می‌گیرند. اگر به پیوستاری از اثرگذاری در یک سیستم اقتصادی (صنعتی یا اقتصاد محلی) بیندیشید، باید تصور کنید «انسان عقلایی» اقتصاد به تمام اطلاعات دسترسی داشته و تصمیمات استراتژیک و هوشمندانه می‌گیرد، در یک طرف این طیف قرار دارد و موجود زنده بدون‌مغزی که بی‌اراده بالغ می‌شود و بدون هیچ استراتژی به حیات خود ادامه می‌دهد، در سمت دیگر طیف. از نظر تاثیر روی نتایج، مدیران بیش‌تر به موجود زنده شبیه ‌هستند تا به آن انسان عقلایی.
انصراف از نظر