مديريت بر قلبها به ياري سبك اينياگرام
دغدغه مدیران، اثربخشی است. شايد بتوان گفت عصاره تمامي رويكردهاي قديم و جديد مديريت، بهبود اثربخشي بوده و هست. در اين ميان کارمندان بهعنوان مجريان تحقق آرزوهاي مديران و صاحبان سرمايه، اهميت ويژهاي يافتهاند. ابزارها و مفاهيم مديريتي نيز به ياري مدیران شتافتند تا در اثربخشتر كردن فعاليت انسانهاي سازمان نقشي عمده داشته باشند. اما غافل از اينكه شرح وظايف، كارراهه شغلي، انواع سياستها و قانونها تنها ميتوانند ذهن انسانها را مديريت كرده و آنها را بهگونهاي قانونمند كنند. سوالی که مطرح میشود این است که اين انسانها با چه احساسی ادامه کار میدهند. یعنی آیا آنها احساس ارزشمندی میکنند، يا احساس قربانی شدن دارند و با خود ميانديشند تمام عمرم را برای سازمان گذاشتم ولی به جایی نرسيدم. آیا آنقدر احساس همدلی و احساس تعلق به سازمان خود دارند که تحت هیچ شرایطی حاضر نباشند این موقعیت را از دست بدهند.
لحظهاي تامل كنيد: كارمندانتان واقعا نسبت به سازمان چگونه فکر میکنند؟
احساس و عاطفه کارمندان آنچنان در اثربخشیشان موثر است که میتواند سازمان را دچار فراز يا نشیب کند. گاهي افراد، شغل خود را ترک ميكنند و پيش خود فکر میکنند با اين كار سازمانشان را تنبیه ميکنند اما، غافل از این که حسي كه او را وادار به گرفتن چنين تصميمي كرده نهتنها با ترک آن شغل تمام نمیشود بلکه به احساس بلاتکلیفی نیز تبديل ميشود. اين موضوع هم به نفع فرد نيست و هم سازمان با بهوجود آوردن حس تنبيه در فرد، دچار مشكلاتي خواهد شد. الزاما ایجاد احساس خوب فقط با برآورده شدن نیاز مالی افراد برطرف نمیشود بلکه در بیشتر مواقع احساس هدفمندی فرد در سازمان و حس مفيدبودن میتواند ایجاد انگیزه کرده و در اثربخشی آنها موثر عمل کند.
یکی از دغدغهها و نگرانیهای مدیران این است که چگونه میتوان به افراد هم انگیزه كار موثرتر داد و هم احساس ارزشمندی. اهميت همين موضوع است كه روانشناسان و دانشمندان مديريت امروزي را بر آن داشته تا به جاي مديريت بر ذهن به مديريت بر قلبها بينديشند.