By Michael E. Rayner/ Joseph L. Bower
در باور عمومي چنين تلقي ميشود كه واحدهاي خودگردان شركتها، به ويژه هنگامي كه شرايط عدمقطعيت حاكم باشد، بايد داراي خود مختاري تقريباً كامل باشند، زيرا به نسبت ستاد مركزي شركت، آنها به تكنولوژيهاي در حال ظهور، مشتريان و رقبا نزديكتر هستند. اما پژوهش انجام گرفته توسط مايكل راينر و ژوزف بوئر نشان ميدهد كه ستادي مركزي شركتها در بازارهاي متلاطم بايد به مراتب بيشتر و نه كمتر، خود را درگير هدايت واحدهاي خودگردان كنند.
تغييرات سريع در يك صنعت، پيشبيني محل و زماني كه ممكن است و بايد ميان واحدهاي شركت همافزايي ايجاد شود را دشوار ميسازد. به دليل وجود احتمالات و عدمقطعيت بسيار زياد، شركتها نميتوانند توان خود در اجراي انعطافپذير استراتژي كسبوكار را فدا سازند به نظر نگارندگان مقاله، ستاد مركزي شركت بايد نقشي فعال در تعريف حيطه استراتژي سطح كسبوكار (سطح واحدها) داشته باشد تا واحدها به روشهايي متوسل نشوند كه فرصتهاي بالقوه همكاري و تشريك مساعي خود در آينده را به خطر اندازند، همچنين، شركتها نميتوانند قدرت رقابتجويي و رقابتپذيري واحدهاي خودگردان خود را قرباني كنند. بنابراين، براي ايجاد انعطافپذيري استراتژيك در سطح شركت، ستاد مركزي بايد ميان خودمختاريطلبي واحدها در زمان حال و نياز بالقوه به همكاري و تشريك مساعي در آينده، توازن برقرار كنند.
نگارندگان مقاله با بررسي چهار شركت اسپرينت، دبليو.پي.پي، تراداين و واياكام، به چالش با رويكردهاي سنتي تنوعبخشي برميخيزند كه طبق آنها واحدهاي يك شركت بايد مرتبط (وقتي منابع آنها مشترك بوده و با هم همكاري دارند) نامرتبط (وقتي كسبوكارها مجزا بوده و بر سر نتايج با هم رقابت ميكنند) باشند. اين دو پژوهشگر مديريت ميگويند كه شركتها بايد رويكردي پويا نسبت به همكاري ميانبخشي داشته باشند تا قادر باشند با توجه به شرايط استراتژيك خود، حالات متفاوتي در ارتباط ميان واحدهاي خودگردان ايجاد كنند. اين دو، همچنين چهار تاكتيك براي كمك به مديران در مديريت پوياي واحدهايشان ارائه ميكنند.