گروه محصولات

عنوان مقاله: دیدگاه : رهبری عاطفی

گزيده مديريت 36

ترجمه: مهندس فضل اله اميني

رهبران، خواه‌ناخواه، باید برحال‌وهوای سازمان خود مسلط باشند. بیش‌تر رهبرانی كه استعداد خداداد دارند، دل‌ودماغ و خلق‌وخوی سازمان خود را به كمك آمیزه‌ای غریب از توانایی‌های روان‌شناختی كنترل می‌كنند و این آمیزه همان است كه آن را هوش عاطفی می‌نامیم. این دسته از رهبران هیجان‌های خود را شناخته و بر آن‌ها دهنه می‌زنند و در ضمن، احساسات دیگران را درك كرده و كم‌و‌زیاد حالت‌های حسی و هیجانی سازمان خود را می‌سنجند.

 اما می‌خواهیم ببینیم خاستگاه هوش عاطفی كجاست و چه‌طور می‌توان از این هوش استفاده كرد، در این مقاله، هجده رهبر و پژوهشگر (شامل مدیران دنیای كسب‌وكار، پژوهشگران عرصه رهبری، روان‌شناسان، كارشناسان خودشیفتگی و یك رهبر اركستر) به بحث درباره چندوچون ماهیت هوش عاطفی و چگونگی مدیریت برآن می‌پردازند و ما را با كانون‌های هوش عاطفی و كاربست‌های درست و نادرست آن آشنا می‌كنند.
 گر چه رهیافت‌های این عده به موضوع بحث متفاوت است، اما می‌توان از دل دیدگاه‌های آن‌ها چند نكته را كه همگی در آن هم‌داستانند، بیرون كشید: اهمیت بهسازی آگاهانه و وظیفه‌شناسانه مهارت‌های فردی؛ طبیعت دودم خودآگاهی و خطر استیلای مهارت هوش عاطفی بر مهارت‌های دیگر. چكیده دیدگاه‌های این عده به قرار زیر است:
جان مایر، استاد روان‌شناسی كه در وضع نظریه هوش عاطفی سهیم است، مدیران را از غلتیدن در دام تعریف‌های عوامانه از اصطلاح هوش عاطفی برحذر می‌دارد. از دید عوام اگر شخصی چند صفت خاص داشته باشد، خودبه‌خود از نظر عاطفی هوشمند است. الخونون گلدبرگ، متخصص اعصاب‌وروان، با استادان، دانیل گولمن و رابرت گوفی هم‌داستان است كه هوش عاطفی آموختنی است، اما آموختن آن فقط منحصر به كسانی نیست كه استعداد آن را دارند. جانیا لالیچ معتقد است رهبران همان‌طور كه از مهارت‌های هوش عاطفی می‌توانند در راه نادرست استفاده كنند، در راه درست نیز می‌توانند آن مهارت‌ها را به كاربندند. او می‌گوید: «گاه تفاوت فقط به اراده رهبر مربوط می‌شود.» كارول بارتز، ویلیام جرج، سیدنی‌ هارمن و آندریا یونگ از تاثیر ویژگی‌های هوش عاطفی (مثل خودآگاهی و همدلی) در بهسازی و ارتقاء وضع خودشان و سازمان‌هایشان سخن می‌گویند.
انصراف از نظر